ناکدخدا ماندن . [ ک َ خ ُ دَ ] (مص مرکب ) عزب ماندن . بی زن ماندن . زن نکردن . داماد نشدن . || عروس نشدن . بی شوی زیستن . شوهر ناکردن . ناکدخداماندن مرد، ناتوان ماندن وی بر امر زناشوئی . (یادداشت مؤلف ). || ناکدخدا ماندن زن ؛ باکره ماندن او پس از شوهر کردن . (یادداشت مؤلف ): تحدب ؛ ناکدخدا ماندن ؛ بی شوی ماندن . قعود؛ ناکدخدا ماندن زن .
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.