کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عصر یخبندان 1 پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
ولی عصر
لغتنامه دهخدا
ولی عصر. [ وَ لی ی ِ ع َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نگهبان عصر. مرد خدای قائم در عصر و زمان . مولوی در همین مورد گوید:پس به هر عصری ولیی قایم است .رجوع به ولی (از ع ، ص ، اِ) شود.
-
جستوجو در متن
-
یخ بندان
لغتنامه دهخدا
یخ بندان . [ ی َ ب َ ] (حامص مرکب ، اِ مرکب ) یخ بند. فسردگی از بسیاری سرما. (ناظم الاطباء). موسم بسیار سرد که آبها یخ بندد. هوای سخت سرد که در آن آب بفسرد و یخ بندد: در آن یخ بندان او باآب حوض غسل کرد. یخ بندان فروردین گلها و شکوفه ها رامی سوزاند. (...
-
بندان
لغتنامه دهخدا
بندان . [ ب َ ] (پسوند) این کلمه بصورت مزید مؤخر به کلمات می پیوندند و بیشتر معنی مصدری یا وصفی بدانها می دهد: دربندان . حنابندان . میوه بندان . یخ بندان . شیشه بندان . آینه بندان . شهربندان .
-
چاه یخ
لغتنامه دهخدا
چاه یخ . [ هَِ ی َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) چاله ٔ یخ . یخچال . یخدان . محلی که هنگام زمستان و فصل یخ بندان ، یخ در آنجا ذخیره کنندو از آن یخ در تابستان استفاده نمایند : بود غاری در آن خرابستان خوشتر از چاه یخ به تابستان .نظامی .
-
یخ بند
لغتنامه دهخدا
یخ بند. [ ی َ ب َ ] (اِ مرکب ) ژاله . جلید و تگرگ . (ناظم الاطباء). || (نف مرکب ) یخ بسته . منجمد و فسرده : حوضه ای دارد آسمان یخ بندچند از این یخ فقع گشایی چند. نظامی . || (حامص مرکب ) یخ بندان . فسردگی از بسیاری سرما. (ناظم الاطباء). به معنی مصدری ...
-
آیینه بندان
لغتنامه دهخدا
آیینه بندان . [ ن َ / ن ِ ب َ ] (اِمص مرکب ) آینه بندان .
-
یخ گین
لغتنامه دهخدا
یخ گین . [ ی َ ] (ص مرکب ) یخ آگین . یخناک . یخ گرفته . یخ بسته . با یخ بسیار. آب حوض و رودخانه و استخر و جز آن که یخ بسته است : جهان را همه ساز چونین بودهمه آبدانهای یخ گین بود.نظامی .
-
گره بندان
لغتنامه دهخدا
گره بندان . [ گ ِ رِه ْ ب َ ] (اِ مرکب ) سالگره . (آنندراج ). جشن تولد سالیانه : دلگشائی این گره بندان گره از کار روزگار گشاد.ظهوری (از آنندراج ).
-
بندان
لغتنامه دهخدا
بندان . [ ب َ ] (اِخ ) دهی از دهستان نهبندان است که در بخش شوسف شهرستان بیرجند واقع است و 208 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
-
یخ مسه
لغتنامه دهخدا
یخ مسه . [ ی ُ م َ س َ ] (از ترکی ، فعل ) یوخمسن . یخ مسن . رجوع به یخ مسن شود.
-
یخ سازی
لغتنامه دهخدا
یخ سازی . [ ی َ ] (حامص مرکب ) صفت و صنعت یخ ساز. تهیه ٔ یخ ازآب منجمد در زمستان برای مصرف تابستان . || (اِ مرکب ) کارخانه یا جایی که در آنجا یخ سازند.
-
آینه بندان
لغتنامه دهخدا
آینه بندان . [ ی ِ ن َ / ن ِ ب َ ] (اِمص مرکب ) عمل تزیین خانه و کوی با نهادن آیینه ٔ بسیار بر دیوارها و جز آن .
-
جاروب بندان
لغتنامه دهخدا
جاروب بندان . [ب َ ] (اِخ ) دروازه ای در شهرری . (کتاب النقض ص 48).
-
یخ زدگی
لغتنامه دهخدا
یخ زدگی . [ ی َ زَدَ / دِ ] (حامص مرکب ) حالت یخ زده . انجماد. یخ زده شدن . (یادداشت مؤلف ). رجوع به یخ زده و یخ زدن شود.