کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عصا زدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عصا زدن
لغتنامه دهخدا
عصا زدن . [ ع َ زَ دَ ] (مص مرکب ) با تکیه دادن سر عصا بر زمین حرکت کردن . رفتن با تکیه دادن عصا بر زمین .
-
واژههای مشابه
-
شق عصا
لغتنامه دهخدا
شق عصا. [ ش ِق ْ ق ِ ع َ ] (ترکیب اضافی ، اِمرکب ) (آنندراج ). خلاف . مخالفت . جدایی . از جماعت جداشدن . کناره کردن از جماعت . رأی خلاف جماعت آوردن . معتزلی . (یادداشت مؤلف ). از جماعت دوری گزیدن ، و عصادر اصل عبارتی است از الفت و اجتماع . (از اقرب...
-
جستوجو در متن
-
لطوء
لغتنامه دهخدا
لطوء. [ ل ُ ] (ع مص ) لطء. دوسیدن به زمین . (منتهی الارب ). به زمین وادوسیدن . (زوزنی ). || چسبیدن . || به چوب دستی زدن . || زدن بر پشت به عصا. (منتهی الارب ). رجوع به لطء شود.
-
لف ء
لغتنامه دهخدا
لف ء. [ ل َف ْءْ ] (ع مص ) لفاء. بازکردن پوست آن را و برهنه نمودن و بازگشادن . || بازکردن باد ابر را از هوا. || بازکردن گوشت از استخوان . (منتهی الارب ). گوشت از استخوان و پوست از چوب بازکردن . (تاج المصادر). || به عصا زدن . || زدن . || برگردانیدن و ...
-
چوب زدن
لغتنامه دهخدا
چوب زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) ضربه وارد کردن با چوب بر چیزی . ضربت بوسیله ٔ چوب . زخم و ضربه زدن با چوب و غیره . زدن با ترکه : همی چوب زد بر سرش ساروان ز رفتن بماند آن زمان کاروان . فردوسی .کز این پس من او را بچوبی زنم که عبرت بگیرند از او بر زنم . ...
-
عصازنان
لغتنامه دهخدا
عصازنان . [ ع َ زَ ] (ق مرکب ) در حال عصا زدن . رفتن با تکیه دادن سر عصا بر زمین استعانت را. رجوع به عصا زدن شود.
-
لبن
لغتنامه دهخدا
لبن . [ ل َ ] (ع مص ) شیر خورانیدن . (منتهی الارب ). شیر دادن . (زوزنی ). || بر سینه زدن به عصا. (منتهی الارب ). با چوب یا به سنگ به زدن کسی را. (زوزنی ). به عصا یا به سنگ زدن . (تاج المصادر). || انداختن . (زوزنی ) (منتخب اللغات ).
-
غشن
لغتنامه دهخدا
غشن .[ غ َ ] (ع مص ) به چوب دستی و شمشیر زدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). زدن به عصا و شمشیر. (اقرب الموارد).
-
ذقن
لغتنامه دهخدا
ذقن . [ ذَ ] (ع مص ) زدن بر گردن کسی . یا زدن بر زنخ کسی . بر زنخدان زدن . (تاج المصادر بیهقی ). || ذقن علی یده و ذقن علی عصاه ؛ نهاد زنخ خویش را بر دست خود.نهاد زنخ خود را بر چوبدست . || به عصا زدن . (تاج المصادر بیهقی ). || بر حلق زدن .
-
عصی
لغتنامه دهخدا
عصی . [ ع َ صا / ع َ صَن ْ ] (ع مص ) به چوبدستی زدن . (از ناظم الاطباء). بشمشیر بزدن . (المصادر زوزنی ). عَصا. رجوع به عصا شود.
-
خباج
لغتنامه دهخدا
خباج . [ خ ُ ] (ع مص ) مصدر دیگر کلمه ٔ خَبج است و بمعانی «ضربه ٔ شدید زدن شتر» و «با عصا زدن » و «ضربت غیر شدید زدن » و «پوشانیدن زن » می آید. (از متن اللغة). رجوع به خَبیج شود.
-
توحیف
لغتنامه دهخدا
توحیف . [ ت َ ] (ع مص ) خود را بر زمین زدن شتر. || شتافتن . || به عصا زدن . || کامل کردن عضو شتر گشنی را. (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
دبل
لغتنامه دهخدا
دبل . [ دَ ] (ع مص ) گردآوردن چیزی . (منتهی الارب ). الجمع و الاصلاح . (تاج المصادر بیهقی ). || پی درپی زدن بر کسی عصا را. (منتهی الارب ). پیاپی زدن کسی را به عصا. || پیچیدن و بزرگ کردن لقمه برای فروبردن . (منتهی الارب ). || نیرو دادن زمین را به سرگی...