کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عشیر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عشیر
لغتنامه دهخدا
عشیر. [ ع َ ] (ع اِ) ده یک . (منتهی الارب ) (دهار). دهم حصه از چیزی . (غیاث اللغات ). یک جزء از ده ، مانند عُشر. (از اقرب الموارد). ج ، أعشِراء (اقرب الموارد) (منتهی الارب )، عُشور. أعشار. (منتهی الارب ).- عُشر عشیر ؛ یک جزء از صد جزء هر چیزی . و ر...
-
واژههای مشابه
-
عشر عشیر
لغتنامه دهخدا
عشر عشیر. [ ع ُ رِ ع َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حصه ٔ دهم از دهم حصه ٔ چیزی ، پس آن صدم حصه میشود از مجموعه ٔ اول ، چنانکه عشیر صدده است و عشر ده یک . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). یک جزء از صد جزء هر چیزی . (ناظم الاطباء) : یافت احمد به چهل سال مکانی...
-
واژههای همآوا
-
اشیر
لغتنامه دهخدا
اشیر. [ اَ ] (اِخ ) (خوشحال ) پسر هشتمین ِ یعقوب بود که زلفه برایش تولید نمود. و او را چهار پسر و یک دختر بود. (قاموس کتاب مقدس ). و از زلفه دو پسر تولد کردند، کاد و اشر و بروایتی جاد و اشر. (حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 59). و رجوع به اشترقفا و کاد و اشر...
-
اشیر
لغتنامه دهخدا
اشیر. [ اَ ] (اِخ ) خرابه های شهریست در شمال شرقی مغرب . (از اعلام المنجد).ممکنست خرابه های مزبور آثار اشیر ماده ٔ پیش باشد.
-
اشیر
لغتنامه دهخدا
اشیر. [ اَ ] (اِخ ) شهریست در جبال بربر بمغرب در مرز افریقیه ٔ غربی که مقابل بجانه در دشت واقع است و نخستین کسی که آنرا بنیان نهاد زیری بن مناد رئیس قبیله ٔ صنهاجی و جد معزبن بادیس از ملوک افریقیه بود. زیری در آغاز حال در جبال سکونت داشت و چون به مرح...
-
اشیر
لغتنامه دهخدا
اشیر. [ اَش ْ ی َ ] (ص تفضیلی ) قاآنی این صیغه ٔ تفضیلی را از شیر جعل کرده است : خنده ٔ او گاه خشم خنده ٔ شیر نر است هرکه نگرید از آن خنده ز شیر اشیر است قافیه گو جعل باش جعل ز من درخور است رتبت من در سخن صد ره از آن برتر است کز پی یک طیبتم خصم کند گ...
-
اشیر
لغتنامه دهخدا
اشیر. [ اَش ْی ُ ] (ع اِ) ج ِ شیار. (منتهی الارب ). ج ِ شیار که بمعنی روز شنبه باشد. (آنندراج ). و رجوع به شیار شود.
-
اشیر
لغتنامه دهخدا
اشیر.[ ] (اِخ ) نام یکی از سه قصبه ٔ زیرکوه از ولایات قهستان است . رجوع به نزهةالقلوب مقاله ٔ 3 ص 145 شود.
-
جستوجو در متن
-
اعشراء
لغتنامه دهخدا
اعشراء. [ اَ ش ِ ] (ع اِ) ج ِ عشیر، بمعنی ده یک . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). ج ِ عشیر، بمعنی عُشر، ده یک : «تسعة اعشراء الرزق فی التجارة». (از اقرب الموارد).
-
طوامیر
لغتنامه دهخدا
طوامیر. [ طَ ] (ع اِ) ج ِ طومار. (منتهی الارب ). رجوع به طومار شود : و تقریر عشر عشیر آن بتحریر طوامیر تیسیر نپذیرد. (جهانگشای جوینی ).
-
عشور
لغتنامه دهخدا
عشور. [ ع ُ ](ع اِ) ج ِ عُشر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به عُشر شود. آنچه از تجار بر معابر بحار بطریق باج گیرند. (آنندراج ) : از تجار و مترددین بنادر عشور گرفته قلیلی به والی مذکور میدادند. (عالم آرای عباسی از آنندراج ). وجوه عشور بنادر رسد...
-
معشار
لغتنامه دهخدا
معشار. [ م ِ ] (ع اِ) ده یک . (ترجمان القرآن ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) : و کذب الذین من قبلهم و مابلغوا معشار ما آتیناهم فکذبوا رسلی فکیف کان نکیر. (قرآن 45/34). || گویند معشار ده یک عشیر و عشیر ده یک عشر است و بنابراین معشار هزار...