کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عشو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عشو
لغتنامه دهخدا
عشو. [ ع َش ْوْ ] (ع اِ) عشواللیل ؛ تاریکی شب . (دهار). عشوة. رجوع به عشوة شود.
-
عشو
لغتنامه دهخدا
عشو. [ ع َش ْوْ ] (ع مص ) در شب از دور دیدن آتش را و آهنگ روشنی آن نمودن . (از منتهی الارب ). نزدیک آتش شدن برای بردن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ): عشا النار، عشا اًلی النار؛ آتش را در شب از دور دیدو قصد روشنائی آن را کرد به امید رهنمایی و...
-
عشو
لغتنامه دهخدا
عشو. [ ع ِش ْوْ ] (ع اِ) کاسه ٔ شیر که شبانگاه وقت بازگشتن گوسپندان یا بعد آن نوشند. (منتهی الارب ). قدح شیر و لبن که در ساعت بازگشتن گوسفندان از چرا، و یا بعد از آن نوشیده شود. (از اقرب الموارد).
-
عشو
لغتنامه دهخدا
عشو. [ ع ُ ش ُوو ] (ع مص ) در شب از دور دیدن آتش را و آهنگ روشنی نمودن . (از منتهی الارب ). آتش را در شب از دور دیدن و قصد روشنائی آن کردن به امید رهنمایی یا مهمانی . (از اقرب الموارد). عَشْو. رجوع به عَشْو شود. || طعام شبانگاهی خوردن . (از منتهی الا...
-
واژههای همآوا
-
آشو
لغتنامه دهخدا
آشو. (نف مرخم ) مخفف آشوب . (جهانگیری ) : ز باغ عافیت بویی ندارم که دل گم گشت و دلجویی ندارم فلک پل بر دلم خواهد شکستن کز آب عافیت جویی ندارم بسازم مجلسی از سایه ٔ خویش که آنجا مجلس آشوئی ندارم . خاقانی .و ظاهراً آشو فقط در صورت ترکیب معنی بخشد و است...
-
اشو
لغتنامه دهخدا
اشو. [ اَ ] (ادات استفهام ) (از بربری ) بمعنی چیست . و برحسب نظر هانوتو تحریفی از کلمه ٔ عربی اَش میباشد. (از دزی ج 1 ص 26).
-
اشو
لغتنامه دهخدا
اشو. [ اَ ] (ص ) بلغت زند و پازند بمعنی بهشتی باشد که در مقابل دوزخی است . (برهان ). بلغت ژند و پاژند بمعنی بهشتی آمده . (انجمن آرای ناصری ). بمعنی بهشتی باشد در لغت ژند و پاژند بمقابل دوزخی . (شعوری ج 1 ص 126). بلغت ژند و پاژند بمعنی بهشتی آمده که م...
-
جستوجو در متن
-
عشی
لغتنامه دهخدا
عشی . [ ع َش ْی ْ ] (ع مص ) طعام شبانگاهی خورانیدن کسی را. (از منتهی الارب ). عشاء و شام دادن کسی را. (از اقرب الموارد). عَشْو. و رجوع به عشو شود. || در شب قصد کردن کسی را. (از منتهی الارب ). عَشو. و رجوع به عشو شود. || به شب چرانیدن شتران را. (از نا...
-
عشوة
لغتنامه دهخدا
عشوة. [ ع َش ْ وَ ] (ع اِ) اسم المرة است از مصدر عَشْو. (از اقرب الموارد). رجوع به عشو شود. || تاریکی ، یا از اول شب تا ربع آن : مضی من اللیل عشوة. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || کار ناپیدا نمودن و کردن . (منتهی الارب ): أوطاه عشوة؛ او را ب...
-
اعراض کردن
لغتنامه دهخدا
اعراض کردن . [ اِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) روی گردانیدن . بیزاری نشان دادن . نفرت پیدا کردن . روی برگردانیدن . رخ تافتن . (فرهنگ فارسی معین ). رو گردانیدن و دامن کشیدن وسر پیچیدن و سر باززدن و برشکستن و سر بازکردن و سرکشیدن و سر وازدن از چیزی و شانه کردن ...
-
تاریکی
لغتنامه دهخدا
تاریکی . (حامص ) (از: تاریک + «َی »، پسوند مصدری ) پهلوی تاریکیه ، گیلکی تاریکی ، فریزندی و نطنزی تاریکی ، یرنی تاریکی ، گورانی تاریکی . ظلمت . تیرگی . سیاهی . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). و بدین معنی در آنندراج نیز آمده است ضد روشنی . تیرگی و سیاهی...