کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عزلة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عزلة
لغتنامه دهخدا
عزلة. [ ع َ زَ ل َ ] (ع اِ) استخوان سر سرین که به زمین رسد. (منتهی الارب ). حَرقَفة و استخوان سر سرین . (اقرب الموارد). و رجوع به حرقفة شود. || (ص ، اِ) ج ِ عازل . (اقرب الموارد). رجوع به عازل شود.
-
عزلة
لغتنامه دهخدا
عزلة. [ ع َ ل َ ] (اِخ ) دهی است به یمن از اعمال بَحرانة. (منتهی الارب ). عزلة بحرانة؛ از قرای یمن است . (از معجم البلدان ).
-
عزلة
لغتنامه دهخدا
عزلة. [ ع ُ ل َ ] (ع اِمص ) دوری و گوشه نشینی ، و از آن جمله است حدیث : العزلة عبادة. (از منتهی الارب ). اسم است اعتزال را. (از اقرب الموارد). جدائی . (دهار). گوشه گرفتن ازبرای عبادت ، و جدا شدن از زن و فرزند. (آنندراج ). خارج شدن از مخالطت و آمیزش ب...
-
واژههای همآوا
-
عزلت
لغتنامه دهخدا
عزلت . [ ع ُ ل َ ] (ع اِمص ) عزلة. گوشه نشینی و خانه نشینی . (ناظم الاطباء). جدا شدن از زن و فرزند و گوشه نشینی برای عبادت . (غیاث اللغات ). کناره گرفتن از خلق . انزوا.گوشه گیری . اعتزال . و رجوع به عزلة شود : بود پرهیز تو پاکی و طاعت راز با ایزدچو خ...
-
عذلة
لغتنامه دهخدا
عذلة. [ ع َ ذَ ل َ ] (ع ص ، اِ) ج ِعاذل . (منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به عاذل شود.
-
عذلة
لغتنامه دهخدا
عذلة. [ ع ُ ذَ ل َ ] (ع ص ) بسیار نکوهنده . (منتهی الارب ) (از آنندراج ). آنکه مردمان را بسیار ملامت کند. (مهذب الاسماء) (تاج المصادر بیهقی ).
-
عضلت
لغتنامه دهخدا
عضلت . [ ع ُ ل َ ] (ع اِ) عضلة. بلا. سختی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به عُضْلة شود.
-
عضلة
لغتنامه دهخدا
عضلة. [ ع َ ض َ ل َ ] (ع اِ) پی یا گوشت درشت ، و گوشت بازو و ساق ، و هر گوشت که پر و مجتمع باشد در پی . (منتهی الارب ). گوشت ساق و گوشت بازو. (دهار). هر عصبی که با آن گوشت بسیار و مجتمع و انباشته همراه باشد. (از اقرب الموارد). ماهیچه ٔ ساق و هرگوشتی ...
-
عضلة
لغتنامه دهخدا
عضلة. [ ع َ ض ِ ل َ ] (ع ص ) زن پرگوشت و سمج و زشت . (از اقرب الموارد از لسان ).
-
عضلة
لغتنامه دهخدا
عضلة. [ ع ُ ل َ ](ع اِ) بلا و سختی . (منتهی الارب ). داهیة. (اقرب الموارد). انه لَعضلة من العضل ؛ آن بلائی است از بلاها. ج ، عُضْل و عُضَل . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
اظلة
لغتنامه دهخدا
اظلة. [ اَ ظِل ْ ل َ ] (ع اِ) ج ِ ظِل ّ. (متن اللغة). || در تداول حکمت مرادف عالم مجردات است . رجوع به کتاب المقالات و الفرق چ مشکور ص 182 و 43 شود. رجوع به ظل و اظلال شود. || (ص ، اِ) ج ِ ظلیل . جایگاه های سایه دار. (از متن اللغة).
-
جستوجو در متن
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن میمون ، مکنی به ابوالخیر. وزیر متقی خلیفه ٔ عباسی و او را از وزارت جز نام نبود و بزودی معزول شد. (تجارب السلف ص 219). و ابن الطقطقی گوید: ثم استوزر [ المتقی ] اباالخیر احمدبن محمدبن میمون و لم یکن له سوی الاسم من ال...
-
حرقفة
لغتنامه دهخدا
حرقفة. [ ح َ ق َ ف َ ] (ع اِ) یا عظم حرقفه . استخوان سر سرین که بر زمین آید گاه ِ نشستن . (منتهی الارب ). یکی از سه استخوان سرین . استخوان تهیگاه . استخوان خاصره . عزلة. حرککة. ج ، حَراقِف . (منتهی الارب ). حراکیک . || (مص ) حرقفه ٔ حمار، اتان (ماچه ...