کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عجب شیر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عجب شیر
لغتنامه دهخدا
عجب شیر. [ ع َ ج َ ] (اِخ ) قصبه ٔ مرکزی بخش دهستان دیزجرود از شهرستان مراغه ، واقع در 35 هزارگزی شمال باختری مراغه به دهخوارقان . ناحیه ای است کوهستانی . آب و هوای آن معتدل است . 4469 تن سکنه دارد. آب آن از رودخانه و چشمه تأمین میشود. محصولات آن کش...
-
عجب شیر
لغتنامه دهخدا
عجب شیر. [ ع َ ج َ ] (اِخ ) نام یکی از بخشهای شهرستان مراغه ، در شمال باختری شهرستان واقع است . از شمال به بخش دهخوارقان ، از جنوب و باختر به دریاچه ٔ ارومیه ، از خاور به بخش مرکزی مراغه محدود است ، بخش مزبور از یک دهستان به نام دیزجرود که از 24 آباد...
-
واژههای مشابه
-
عجب آمدن
لغتنامه دهخدا
عجب آمدن . [ ع َ ج َ م َ دَ ] (مص مرکب ) به شگفت آمدن . تعجب کردن . به شگفت ماندن : سختم عجب آید که چگونه بردش خواب آن را که به کاخ اندر یک شیشه شراب است . منوچهری .عشق پیرانه سر از من عجبت می آیدچه جوانی تو که از دست ببردی دل پیر.سعدی .
-
عجب داشتن
لغتنامه دهخدا
عجب داشتن . [ ع َ ج َ ت َ ] (مص مرکب ) شگفت داشتن . به شگفت بودن . تعجب کردن : عجب دارم ار شرم دارد ز من که شرمم نمیآید از خویشتن . سعدی .عجب دارم از خواب آن سنگدل که خلقی بخسبند از او تنگدل . سعدی (بوستان ).بخندید و بگریست مرد خدای عجب داشت سنگین دل...
-
عجب ماندن
لغتنامه دهخدا
عجب ماندن . [ ع َ ج َ دَ ] (مص مرکب ) در شگفت ماندن . به شگفت ماندن . به تعجب ماندن . رجوع به عَجَب شود.
-
عجب نمودن
لغتنامه دهخدا
عجب نمودن . [ ع ُ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) تکبر کردن . خود را برتر دانستن . رجوع به عُجب شود.
-
عجب رود
لغتنامه دهخدا
عجب رود. [ ع َ ج َ ] (اِ مرکب ) نام سازی است که مینوازند و بعضی گویند از قسم مزامیر است که سازهای نی باشد و بعضی صدا وآواز ساز نی را عجب رود گویند. (برهان ) : یکی گوش دارد برود و رباب یکی در عجب رود نوشد شراب . امیرخسرو.عجب رود از کمین دندان نموده لب...
-
قاسم عجب
لغتنامه دهخدا
قاسم عجب . [ س ِ ع َ ج َ ] (اِخ ) داروغه ٔ شهر اخسی در عهد سلطان ظهیرالدین محمد بابر و میرزا جهانگیر بود. (حبیب السیر ج 4 ص 261، 264).
-
ای عجب
لغتنامه دهخدا
ای عجب . [ اَ / اِ ع َ ج َ ] (صوت مرکب ) برای اظهار تعجب و شگفتی بکار رود. ای شگفتا! ای شگفت : شرم چرا داشت باید ای عجب او راز آن کرم و فضل روز روز برافزون . فرخی .نگه کن که پروانه ٔ سوزناک چه گفت ای عجب گر بسوزم چه باک .سعدی .
-
جستوجو در متن
-
شیر
لغتنامه دهخدا
شیر. (اِ) حیوانی چارپا و سَبُع و درنده از نوع گربه که به تازی اسد گویند. (ناظم الاطباء). حیوانی است معروف که به عربی اسد گویند. (از آنندراج ) (از انجمن آرا). ژیان ، شرزه ، چیره خران ، برق چنگال از صفات اوست . (آنندراج ). پستانداری عظیم الجثه و قوی از...
-
ینگجه
لغتنامه دهخدا
ینگجه . [ ی ِ گ ِ ج َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دیزجرود بخش عجب شیر شهرستان مراغه ،واقع در 24هزارگزی شمال خاوری عجب شیر، با 662 تن سکنه . آب آن از چشمه و راه آن مالرو است . یک قلعه ٔ قدیم و آب انبار دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
دیزج رود
لغتنامه دهخدا
دیزج رود. [ زَ ] (اِخ ) دهستانی از بخش عجب شیر شهرستان مراغه . از 42 آبادی تشکیل شده است و جمعیت آن به اضافه ٔ قصبه ٔ عجب شیر در حدود 20100 تن است . قراء مهم آن عبارتند از: خضرلو، مهرآباد دانالو، شیراز، شیشوان ، بوکت ، ینگجه و گوروان . (از فرهنگ جغرا...
-
مهماندار
لغتنامه دهخدا
مهماندار. [ م ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ایزجرود بخش عجب شیر شهرستان مراغه ، واقع در 65هزارگزی عجب شیر و 45 هزارگزی شمال خاوری راه شوسه ٔ مراغه به دهخوارقان با 634 تن سکنه . آب آن از قلعه چای و چشمه و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج ...