کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عثواء پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عثواء
لغتنامه دهخدا
عثواء. [ع َث ْ ] (ع ص ) عجول . (اقرب الموارد). || (اِ) کفتار. (منتهی الارب ). کفتار بخاطر موی فراوان آن . || (ص ) گنده پیر. (منتهی الارب ) : در دیده ٔ ناقص خردان که نظر جز به عیوب نمی گمارند أقبح من ... دلال العثواء بود. (دره ٔ نادره ص 53).
-
واژههای همآوا
-
اثواء
لغتنامه دهخدا
اثواء. [ اِث ْ ] (ع مص ) فرودآمدن : اثوی بالمکان . || دیر ماندن . (منتهی الارب ). مقیم شدن . (تاج المصادر). || ملازم اقامت گردانیدن کسی را. (منتهی الارب ). مقیم گردانیدن .(تاج المصادر). || مهمانی کردن کسی را.
-
اصواء
لغتنامه دهخدا
اصواء. [ اَص ْ ] (ع اِ) جج ِ صُوّة. (منتهی الارب ). || اَصواء و صُوی ̍؛ قبرها: وقفت علی الصوی و الاصواء؛ ای علی القبور. (اقرب الموارد). و رجوع به صوة شود.
-
اصواء
لغتنامه دهخدا
اصواء. [ اِص ْ ](ع مص ) (از «ص وی ») خشک شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج )(ناظم الاطباء). خشک شدن نخله . (از اقرب الموارد).
-
اصواع
لغتنامه دهخدا
اصواع . [ اَص ْ ] (ع اِ) ج ِ صاع . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به صاع شود.
-
اسواع
لغتنامه دهخدا
اسواع . [ اِس ْ ] (ع مص ) درآمدن از ساعتی بساعت دیگر، یا پس ماندن یک ساعت : اَسْوَع َ و اساع ؛ ای انتقل من ساعة الی ساعة، او تأخّر ساعة. || مذی انداختن مرد بعد انتشار نره . || گذاشتن خر نره ٔ خود را. (منتهی الارب ). رجوع به اساعة شود.
-
اسواء
لغتنامه دهخدا
اسواء. [ اَس ْ ] (ع اِ) ج ِ سی ّ. || ج ِ سوء. || ج ِ سواء. (اقرب الموارد).
-
اسواء
لغتنامه دهخدا
اسواء. [ اِس ْ ] (ع مص ) تباه گردانیدن . || بدی کردن با کسی . || زنا کردن . || رسوا گردیدن . || در بلا افتادن . || تمام درآوردن چیزی را در چیزی . || انداختن حرفی از قرآن . (منتهی الارب ). || بیوکندن و دست بداشتن . (تاج المصادر بیهقی ). بگذاشتن . ترک ...
-
جستوجو در متن
-
اعثی
لغتنامه دهخدا
اعثی . [ اَ ثا ] (ع ص ، اِ) رنگی است مایل بسیاهی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رنگی است نزدیک بسیاهی . (از اقرب الموارد). || مرد گول گرانجان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). احمق که در کار سنگینی کند. (از اقرب الموارد). || مرد بسیارموی . (منتهی ال...
-
گنده پیر
لغتنامه دهخدا
گنده پیر. [ گ َ دَ / دِ ] (اِ مرکب )زن پیر سالخورده را گویند. (برهان ). پیرزنی که به غایت سالخورده باشد و بدبوی گردد، چه گویند که چون زنان بسیار پیر گردند گنده و بدبوی شوند. (انجمن آرا) (آنندراج ): جَحَم ، رِش ، جِحمَش ، جُحموش ؛ زن گنده پیر کلانسال ...
-
کفتار
لغتنامه دهخدا
کفتار. [ ک َ ] (اِ) جانوری است صحرایی و درنده که به هندی هوندار گویند. (غیاث ) (آنندراج ). پستانداری است از راسته ٔ گوشتخواران که تیره ٔ خاصی را به نام کفتاران در این راسته به وجود می آورد. این جانور در اروپا و آسیا و مخصوصاً افریقا فراوان است . دندا...