اعثی . [ اَ ثا ] (ع ص ، اِ) رنگی است مایل بسیاهی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رنگی است نزدیک بسیاهی . (از اقرب الموارد). || مرد گول گرانجان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). احمق که در کار سنگینی کند. (از اقرب الموارد). || مرد بسیارموی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). آن که پرموی باشد. (از اقرب الموارد). || کفتار نر. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). کفتار نر و مؤنث آنرا عَثْواء گویند. (از اقرب الموارد). || آن که رنگش مایل بسیاهی بود. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). کسی که رنگ او بسیاهی بزند. (از اقرب الموارد).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.