کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عاطفه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
عاطفة
لغتنامه دهخدا
عاطفة. [ طِ ف َ ] (ع اِمص ) عاطفه . عاطفت . مهر. || خویشی و قرابت . (منتهی الارب ). رجوع به عاطفت شود.
-
عاطفة
لغتنامه دهخدا
عاطفة. [ طِ ف َ ] (ع ص ) (حروف ...) در عربی ده حرف است که مابین دو جمله یا کلمه واقعشده و جمله یا کلمه ٔ بعد از خود را به ماقبل خود ربط دهد. جمله یا کلمه ای که بعد از حروف عاطفه است معطوف و جمله و یا کلمه ٔ ماقبل را معطوف ٌ علیه نامند. وآن حروف عبارت...
-
بی عاطفه
لغتنامه دهخدا
بی عاطفه . [ طِ ف َ / ف ِ ] (ص مرکب ) (از: بی + عاطفه ) بی مهر. بی عطوفت . سنگدل . بی رحم . که قوای انفعالی وی ضعیف باشد. رجوع به عاطفه شود.
-
جستوجو در متن
-
بی عاطفگی
لغتنامه دهخدا
بی عاطفگی . [ طِ ف َ / ف ِ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی بی عاطفه . بی مهری . بی رحمی .
-
عنبر و جوهر
لغتنامه دهخدا
عنبر و جوهر. [ عَم ْ ب َ رُ ج َ / جُو هََ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) به واو عاطفه ، نام غلامان است . (آنندراج ) (غیاث اللغات ).
-
خشک چشم
لغتنامه دهخدا
خشک چشم . [ خ ُ چ َ / چ ِ ] (ص مرکب ) مردم بیحسی که از چشمش اشک جاری نمیشود. (ناظم الاطباء). مردم بی عاطفه ای که در مقابل حوادث عاطفی بهیجان نمی افتد.
-
یا و دال
لغتنامه دهخدا
یا و دال .[ وُ ] (ترکیب عطفی ) به واو عاطفه اسم دو حرف است (ی .د) حرف «یا» بشکلی که در مفردات می نویسند در تقویم علامت برج دلو است و هم علامت مشتری و دال علامت برج اسد است و هم علامت عطارد. (غیاث اللغات ) (آنندراج ).
-
عواطف
لغتنامه دهخدا
عواطف . [ ع َ طِ ] (ع اِ) ج ِ عاطفة. (از اقرب الموارد). رجوع به عاطفة شود. مهربانیها. (آنندراج ) (غیاث اللغات ). مهربانیها و عطوفتها و احسانها و نیکوئیها و نعمت ها و شفقت ها. (ناظم الاطباء) : تمامی ابواب مکارم و انواع عواطف را بی شک نهایتی است . (کلی...
-
عاطفت
لغتنامه دهخدا
عاطفت . [ طِ ف َ ] (ع اِمص ) عاطفة.عاطفه . مهربانی . مهر : پادشاه باید خدمتگذاران را از عاطفت و کرامت خویش چندان محروم نگرداند که بیکبارگی برمند و نومید گردند. (کلیله و دمنه ).یکی عاطفت سیرت خویش کرددرم داد و تیمار درویش کرد. سعدی (بوستان ).و رجوع به...
-
مهرپرورد
لغتنامه دهخدا
مهرپرورد. [ م ِ پ َرْ وَ ] (ن مف مرکب ) پرورده به مهر و محبت ودوستی . به عاطفه و وداد و محبت برآمده : زید آن سره مرد مهرپروردکای رحمت باد بر چنین مرد. نظامی .نبرده جوانی جوانمرد بودکه روشن دلش مهرپرورد بود.نظامی .
-
میشینه
لغتنامه دهخدا
میشینه . [ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ) منسوب به میش . آنچه به میش نسبت دارد. || شهلا. اشهل . به رنگ چشم میش . میشی . میشین . (از یادداشت مؤلف ): چشمی میشینه ،چشمی شهلاء. (مهذب الاسماء). || (اِ) از نوع میش . از جنس میش ، ضأن . عاطفه . مقابل بزینه به معنی ...
-
حتی
لغتنامه دهخدا
حتی . [ ح َت ْ تا ] (ع حرف ) عتی . تا. (ترجمان القرآن ). الی . از حروف جرّ است . ابن هشام گوید: حتی به یکی از سه معنی آید: انتهاء غایت و این بیشتر از دیگر معانی استعمال شود، تعلیل ، استثناء به معنی الا واین از دیگران کمتر بکار رود و کمتر کسی آن را یا...
-
لکن
لغتنامه دهخدا
لکن . [ لا ک ِن ْ ن َ ] (ع حرف ربط) حرفی است که برای تدارک چیزی آرند. لکن . اما. لیکن . بیک . ولی . صاحب منتهی الارب آرد: حرف تنصب الاسم و ترفع الخبر و معناها الاستدراک و هو ان تثبت لما بعدها حکماً مخالفاً لحکم ما قبلها و لذلک لابد ان یتقدمها کلام مت...
-
شکاکان
لغتنامه دهخدا
شکاکان . [ ش َک ْ کا ] (اِخ ) جماعتی از حکما هستند معتقد به اینکه انسان برای کسب علم و یقین به معلومات خود میزان و مأخذ صحیحی ندارد. حس خطا میکند و عقل از اصلاح خطای او عاجز است ، چه اشخاص به حسب اختلاف بنیه و مزاج و ذوق و فهم و زمان و مکان و اوضاع ...