کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ظَاهِرُهُ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
ظاهرة
لغتنامه دهخدا
ظاهرة. [ هَِ رَ ] (اِخ ) از قراء یمامه است . (معجم البلدان ).
-
ظاهرة
لغتنامه دهخدا
ظاهرة. [ هَِ رَ ](ع ص ، اِ) تأنیث ظاهر. || زمین بلند. || ظاهره ٔ جبل ؛ بالای کوه . ظاهره ٔ هر چیزی ؛ بالای آن . || آبخور که آب آن به نیم روز خورند. آبخور شتران در نیم روز. || نیم روز. ظهر. || چشم بیرون جسته . || (اِ) قوم و قبیله ٔ مرد: جأنا فی ظاهر...
-
جستوجو در متن
-
ظهر
لغتنامه دهخدا
ظهر. [ ظُ ] (ع اِ) پس از زوال آفتاب . ظاهِرة. گرمگاه . چاشت . نیم روز. پیشین . مقابل ضحی که نیم چاشت است .- صلوةالظهر ؛ نماز پیشین .
-
بویایی
لغتنامه دهخدا
بویایی . (حامص ) شم . بوییدن : گر نداری خون مشک آهوان سنبل تر بهر بویایی فرست . خاقانی .|| یکی از حواس خمسه ٔ ظاهره .
-
شنوایی
لغتنامه دهخدا
شنوایی . [ ش َ / ش ِ ن َ ] (حامص ) شنوائی . عمل شنیدن . (فرهنگ فارسی معین ). شنوا بودن . || یکی از حواس ظاهره و آن شنیدن اصوات است و آلت آن گوش است . سامعه . (فرهنگ فارسی معین ).
-
پنج شعبه
لغتنامه دهخدا
پنج شعبه . [ پ َ ش ُ ب َ / ب ِ ] (اِ مرکب ) کنایه از حواس خمسه ٔ ظاهره است که آن سامعه ، باصره ، لامسه ، ذائقه و شامه باشد. (برهان قاطع) : یک دو شد از سه چرخش چاراصل و پنج شعبه شش روز و هفت اختر نه قصر و هشت منظر.خاقانی .
-
حس سامعه
لغتنامه دهخدا
حس سامعه . [ ح ِس ْ س ِ م ِ ع َ / ع ِ ](ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) سمع. قوه ٔ شنوائی . قوه ٔ تمیزاصوات . یکی از حواس خمسه ٔ ظاهره . رجوع به حس شود.
-
حس شامة
لغتنامه دهخدا
حس شامة. [ ح ِس ْ س ِ م م َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) شم . بویائی . قوه ای که بدان تمییز روایح کنند. وآن یکی از حواس خمسه ٔ ظاهره است . رجوع به حس شود.
-
حس لامسه
لغتنامه دهخدا
حس لامسه . [ ح ِس ْ س ِ م ِ س َ / س ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) لمس ببسائی . ببساوش . قوه ای که بدان سختی و سستی و نرمی و درشتی و سردی و گرمی تمیز کنند. وآن یکی از حواس خمسه ٔ ظاهره است . رجوع به حس شود.
-
لوامع
لغتنامه دهخدا
لوامع. [ ل َ م ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِلامعة و لامع. اثرهای روشن و پرتوهای درخشان . (غیاث ).صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید: در اصطلاح صوفیه عبارت است از انوار ساطعه که لامع میشود به اهل رایات ازارباب نفوس ظاهره پس منعکس میشود از خیال به حس مشترک و مشاهده ک...
-
مرآة
لغتنامه دهخدا
مرآة.[ م َرْ ] (ع اِ) (از «رأی ») دیدار. منظر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ازمتن اللغة). یقال : امراءة حسنةالمرآة؛ یعنی خوب دیدار و کذلک رجل حسن المرآة؛ و فی المثل تخبر عن مجهوله مرآته ؛ ای ظاهره یدل علی باطنه . (از منتهی الارب ). آنجا از روی ...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) فاروقی . عزالدین ابوالعباس احمدبن ابراهیم فاروقی واسطی شافعی صوفی . شیخ عراق . او خرقه از دست شهاب الدین سهروردی پوشید و در حرمین و دمشق و عراق بسیاری از او حدیث شنوده اند و در سال 691 هَ . ق . بدمشق رفت . مشیخت دارالحدیث ظاهر...
-
عقلی
لغتنامه دهخدا
عقلی . [ ع َ ] (ص نسبی ) منسوب به عقل . هر امری که حس باطن را در آن مدخلیتی نباشد، آن را عقلی نامند، و این معنی بنا بر قول مشهور باشد. و گاه اطلاق شود بر چیزی که آن چیز و یا ماده ٔ آن به تمامی به یکی از حواس ظاهره ادراک نشود خواه جزئی از ماده ٔ آن چی...
-
اسحاق
لغتنامه دهخدا
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابراهیم غزال . جامی گوید: وی از بزرگان مشایخ بوده است و کرامات ظاهره داشته و مقام وی با کوه لکام بوده . یکی از این طایفه گوید در کوه لکام راه گم کردم ناگاه به پیری رسیدم پوستینی پوشیده چون مرادید گفت اﷲ اکبر همانا راه گم کرد...