کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ظلما پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
ذوالرقبة
لغتنامه دهخدا
ذوالرقبة. [ ذُ رْ رَ ق َ ب َ ] (اِخ ) آنگاه که ستم زیادبن ابیه در عراق بغایت رسید و عزم حجاز داشت عبدالرحمن بن سائب در واقعه چیزی سخت طویل دید که بوی گفت : پیش شو، او پرسید آیا چه روی داده است آن صورت بپاسخ وی گفت : انا ذوالرقبة بعثت الی صاحب هذاالقص...
-
ابوسهل
لغتنامه دهخدا
ابوسهل . [ اَ س َ ] (اِخ ) خجندی . او در ابتدا کاتب سلطان محمود سبکتکین و سپس دبیر مسعودبن محمود بود و به روزگار ابراهیم بن مسعود به مقام وزارت ارتقا یافت و بعد از چندی مغضوب و معزول گشت و سلطان ابراهیم امر داد تا چشم او میل کشیدند و وزارت به عبدالحم...
-
ذورلیة
لغتنامه دهخدا
ذورلیة. [ ] (اِخ ) در عیون الانباء ذیل (طبقات الاطباء الاسکندرانیین و من کان فی ازمنتهم من الاطبا النصاری و غیرهم ) در ترجمه ٔ یحیی النحوی آمده است : و قام بعد مرقیان الملک اسطیریوس الملک فاعتل هذا الملک علة شدیدة صعبة و ذلک من بعد سنتین من حرم اوتوش...
-
مست گشتن
لغتنامه دهخدا
مست گشتن . [ م َ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) مست شدن . مست گردیدن . رجوع به مست و مست شدن و مست گردیدن شود : چو با رندان به مجلس می گرفتندز مجلس مست چون گشتند رفتند. رودکی .وزان پس بگفتا که گوهرفروش کجا شد که ما مست گشتیم دوش . فردوسی .چو خوردند و گشتند از ...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن اسماعیل بن ابراهیم بن الخصیب . یاقوت گوید وی قهرمانی در ادب از مردم انبار و کاتب عبیداﷲبن عبداﷲبن طاهر است . بلیغ، مترسل ، شاعر، ادیب و متقدم در صناعت بلاغت و او را با دوستان خود مکاتباتیست و میان او و ابن المعتز مراسلات و...
-
بقعه
لغتنامه دهخدا
بقعه . [ ب ُع َ / ع ِ ] (ع اِ) بقعت . بنا و عمارت و خانه و سرای و جا و مقام . (ناظم الاطباء). سرای و خانه . (از غیاث اللغات ). سرزمین . پاره ای از زمین . ناحیه : مست گشتندای برادر خلق ، از ایشان دور شوپیش ازین کاین بقعه ٔ پرنور، بر ظلما شود. ناصرخسرو...
-
حارث
لغتنامه دهخدا
حارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن ابی ربیعة ذی الرمحین ، ابن مغیرةبن عبدالّله بن عمروبن مخزوم مخزومی قرشی . ملقب به قباع . پدر او موسوم به بجیر بود و پیغمبر (ص ) او را عبداﷲ نامید و عبداﷲ از دست ابی بکر و عثمان عمل یمن یافته بود و مادرحارث دختر ابرهه ...
-
نابغه ٔ جعدی
لغتنامه دهخدا
نابغه ٔ جعدی . [ ب ِ غ َ ی ِ ج َ ] (اِخ ) از شاعران قوی طبع جاهلیت و اسلام است . در نام و نسب جعدی اختلاف است . ابوالفرج اصفهانی نام او را حیان بن قیس بن عبداﷲ... آورده است و صاحب ریحانة الادب : قیس بن عبداﷲ، یا قیس بن کعب بن عبداﷲ . و صاحب قاموس الا...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [اَ م َ ] (اِخ ) ابن علی بن ابراهیم بن الزبیر الغسانی الاسوانی المصری ، ملقب برشید و مکنی به ابوالحسین . اورا در سال 562 هَ . ق . بخبه بکشتند. و او کاتب ، شاعر، فقیه ، نحوی ، لغوی ناشئی ، عروضی مورخ ، منطقی ، مهندس و عارف بطب و موسیقی و متفنن د...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن احمدبن اسحاق بن موسی بن مهران اصفهانی مکنی به ابونعیم . محدّثی مشهور است و کتابی مأثور دارد مسمّی بحلیةالأولیاء که نام شریف آن تصنیف منیف در السنه ٔ علماء دائر است ومضامین اعجازآئینش در صحف مناقب ائمه ٔ دین سائر،...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن فارس بن زکریا اللغوی . ابن جوزی گوید احمدبن زکریا ابن فارس به سال سیصد و شصت و نه درگذشت ، و دو روز پیش از مرگ این قطعه بگفت :یارب ان ذنوبی قد احطت بهاعلما و بی و باعلانی و اسراری انا الموحد لکنی المقربهافهب ذنوبی لتوحیدی ...
-
ارث
لغتنامه دهخدا
ارث . [ اِ ] (ع مص ) میراث یافتن . (تاج المصادر بیهقی ). میراث بردن : انا نحن نرث الارض و من علیها و الینا یرجعون . (قرآن 40/19). بعضی بطریق ارث دست در شاخی ضعیف زده . (کلیله و دمنه ). || (اِ) آنچه از مال مرده به وارث رسد. مرده ریگ . مردریگ . مرده ری...