کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طوقی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
طوقی
لغتنامه دهخدا
طوقی . [ طَ / طُو ] (ص نسبی ) منسوب بطوق . طوقدار. || (اِ) قسمی انار.
-
واژههای همآوا
-
توقی
لغتنامه دهخدا
توقی .[ ت َ وَق ْ قی ] (ع مص ) (از «وق ی ») حذر کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (دهار). پرهیز کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). حذر کردن و ترسیدن . (از اقرب الموارد). خود را نگاه داشتن از چیزی . (آنندراج ). نگهبانی . (غیاث اللغات ...
-
جستوجو در متن
-
فاخته طوق
لغتنامه دهخدا
فاخته طوق . [ ت َ / ت ِ طَ / طُو ] (ص مرکب ) آنچه او را طوقی چون فاخته بر گردن باشد : فاخته طوقی شترلفجی غضنفرگردنی خرسری غژغاومویی اعوری عیاره ای .سوزنی .
-
علطاء
لغتنامه دهخدا
علطاء. [ ع َ ] (ع ص ) میش و از قبیل آن ، که در پهنای گردنش طوقی سیاه باشد. (از اقرب الموارد).
-
علطتان
لغتنامه دهخدا
علطتان . [ ع ُ طَ ] (ع اِ) دو طوقی که در گردن قمری و برخی پرندگان دیگر است . (از اقرب الموارد). رجوع به علاطان شود. || دو مهره ای که بر گردن برخی کودکان آویزند. (از اقرب الموارد).
-
سینه ریز
لغتنامه دهخدا
سینه ریز. [ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) رشته یا طوقی به جواهر یا سکه های زر که زنان آویزند و تا سینه ممتد باشد. گردن بندی فراخ که بر روی سینه افتد و بر آن جواهرو زینتهای دیگر آویخته است . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
خرسر
لغتنامه دهخدا
خرسر. [ خ َ س َ ] (ص مرکب ) آنکه سری چون سر خر دارد. (یادداشت بخط مؤلف ) : خرسر و خرس روی و سگ سیرت خر گرفته بکول خیک شراب . سوزنی .فاخته طوقی شترلفجی غضنفرگردنی خرسری غژغاومویی اعور عیاره ای . سوزنی .|| (اِ مرکب ) سر خر.
-
طوق بردن
لغتنامه دهخدا
طوق بردن . [ طَ / طُو ب ُ دَ ] (مص مرکب ) آنست که مبارزان هنرمند بر سر نیزه یا مناره حلقه نصب میکنند و از دور تیر می اندازند بقصد آنکه از درون حلقه بگذرد، پس هرکه تیرش از حلقه گذر کرد این حلقه ازآن ِ وی باشد و از جمله ٔ اهل فن حلقه را او برده باشد، و...
-
ویسه
لغتنامه دهخدا
ویسه . [ س َ / س ِ ] (اِخ ) به معنی ویس است که معشوقه ٔ رامین باشد. (برهان ) : اگر لختی ز تندی رام گردم چو ویسه در جهان بدنام گردم . نظامی .درآورده به ویسه دست رامین چو زرین طوقی اندر سرو سیمین . نظامی (از آنندراج ).چو ویسه فتنه ای در شهدبوسی چودایه ...
-
برمثال
لغتنامه دهخدا
برمثال . [ ب َ م ِ ل ِ ] (حرف اضافه ٔ مرکب ) (از: بر فارسی + مثال عربی ) نظیرِ. مانندِ : برمثال یکی فتیله شدی چند گردی بسایه و به یباب ؟ ناصرخسرو.و این نواحی در میان شکسته ها و نشیب افرازهای خاکین و سنگین برمثال خرقان . (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 143)....
-
دیسک
لغتنامه دهخدا
دیسک . (فرانسوی ، اِ) صفحه غضروفی که بین پیکر مهره های ستون فقرات قرار دارد و حرکت مهره ها را آسان میکند. این صفحه بطور طبیعی بوسیله ٔ حلقه ای از بافت فیبروز در وسط دو مهره نگاهداری میشود. فرسوده یا پاره شدن پوشش فیبروزی باعث میگردد که غضروف دیسک به ...
-
واق واق
لغتنامه دهخدا
واق واق . (اِخ ) جزیره ای در اقیانوس جنوبی . (دمشقی ). وقواق . (نزهةالقلوب ). و گویند در آنجا [ واق ] کوهی است معدن طلا و نقره و بوزینگان در آنجا بسیار باشدو آن را واق واق و وقواق هم می گویند. (برهان قاطع) . ظاهراً ناحیتی اساطیری است و صاحب حدودا لعا...
-
جفتاه
لغتنامه دهخدا
جفتاه . [ ج ُ ] (ع اِ) (الَ ...) از تشریفات دستگاه پادشاهی است و آن دو اسب اشهب شبیه به یکدیگرند که طوقی زرکش در گردن آنهاست و ساز و برگی نظیر ساز و برگ اسب سلطان دارند، چنانکه گوئی برای سواری پادشاه آماده شده اند. دو غلام از غلامان پادشاه که مانند ی...