کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طوف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
طوف
لغتنامه دهخدا
طوف . (ع اِ) اخذه بطوف رقبته وبطاف رَقبته ، و قد مر فی الصاد فی لغة الصوف . (منتهی الارب ). || زن گنده ٔ پیر. (اوبهی ). زنی را گویند که بغایت پیر و کهنه شده باشد. (آنندراج ).
-
طوف
لغتنامه دهخدا
طوف . [ طَ ] (ع اِ) شناخ و آن مشکهای دم کرده با هم بسته مانند سطح ساخته که به وی از آن گذرند و اسباب خود را برند. (منتهی الارب ). مشکی چند که باد در آن دمند و با یکدیگر استوار ببندند چنانکه بصورت سطح هموار شود و برآن سوار شوند و از آب بگذرند. (منتخب ...
-
طوف
لغتنامه دهخدا
طوف . [ طَ ] (ع مص ) طواف . طوفان .تطواف . (منتهی الارب ). مطاف . تجلس . گشت . شوط. دور گردیدن . گرد گردیدن . گرد برآمدن . (تاج المصادر). گرد ورآمدن . (زوزنی ). گرداگرد چیزی گردیدن . مطلق سیر و گشت . (غیاث ) (آنندراج ). گرد و پیرامون کعبه گشتن . (منت...
-
واژههای مشابه
-
طوف شیرین
لغتنامه دهخدا
طوف شیرین . (اِخ ) قصبه ای از دهستان حومه ٔ بخش هفتگل شهرستان اهواز در 3 هزارگزی جنوب هفتگل کنار شوسه ٔ هفتگل به طوف شیرین . جلگه ، گرمسیر با 2000 تن سکنه . آب آن از لوله . محصول آنجا غلات . شغل اهالی کارگری شرکت نفت و زراعت و گله داری . دبستان دارد....
-
واژههای همآوا
-
توف
لغتنامه دهخدا
توف . (اِ صوت ) صدای کوه را گویند و شور و غوغا و غلغله را نیز گفته اند که در کثرت مردم وجانوران درافتد و در این معنی به جای حرف اول «نون » هم آمده است . (برهان ) (از ناظم الاطباء) (از فرهنگ رشیدی ). فریاد و صدا و غوغا و جنبش وانقلاب و برهم خوردگی و ت...
-
توف
لغتنامه دهخدا
توف . [ ت َ ] (ع مص ) رفتن بصر کسی . (منتهی الارب ): تاف بصره توفاً؛رفت بینایی او. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
حبیبة
لغتنامه دهخدا
حبیبة. [ ح َ ب َ ] (اِخ ) ناحیتی در طوف بطیحة،متصل به بادیه ای نزدیک بصرة است . (معجم البلدان ).
-
گرد برآمدن
لغتنامه دهخدا
گرد برآمدن . [ گ ِ ب َ م َ دَ ] (مص مرکب ) به تلاش و تفحص گرداگرد چیزی گردیدن . (آنندراج ) (غیاث ). طوف . طواف . (تاج المصادر بیهقی ). جولان . جول . (منتهی الارب ).
-
طوفان
لغتنامه دهخدا
طوفان . [ طَ وَ ] (ع مص ) طوف . گرد و پیرامون کعبه گشتن . (منتهی الارب ). گرد ورآمدن . (زوزنی ). گرد برآمدن . (تاج المصادر). گرد چیزی گشتن . (منتخب اللغات ).
-
اشواط
لغتنامه دهخدا
اشواط. [ اَش ْ ] (ع اِ) ج ِ شوط. (منتهی الارب ). ج ِ شوط، بمعنی تک و گشت . و طاف بالبیت ِ سَبْعَة اشواط؛ یعنی طوف کرد خانه را هفت گشت . (منتهی الارب ) (آنندراج ). گردش کردن ها. گشتها.
-
شناخ
لغتنامه دهخدا
شناخ . [ ش َ ] (اِ) این کلمه در منتهی الارب در ذیل عامه ، مستعام و طوف ، بدینسان آمده است : «شناخ که آن را بر آب اندازند. شناخ که بر شکم بندند و از آب گذرند». در برهان شناخ دیده نشدولی «شَن » را بمعنی خیک کهنه آورده . در حاشیه ٔ منتهی الارب شناخ را ب...
-
طواف
لغتنامه دهخدا
طواف . [ طَوْ وا ] (ع ص ) خادم که بنرمی و عنایت خدمت کند. (منتهی الارب ). خادم که بمهربانی خدمت کند. || بسیار طوف کننده . (منتخب اللغات ). طوف زن : زهی هوا را طواف و چرخ را مساح که جسم تو ز بخار است و پرّ تو ز ریاح . مسعودسعد (در صفت ابر). || دوره گر...