کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طفیلی کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
طفیلی کردن
لغتنامه دهخدا
طفیلی کردن . [ طُ ف َ / ف ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کلاشی . بر سر خوان کسی ناخوانده رفتن . تطفیل . (تاج المصادر) (دهار).
-
واژههای مشابه
-
طفیلی ابدال
لغتنامه دهخدا
طفیلی ابدال . [ طُ ف َ اَ ] (اِخ ) از اتراک خراسان است . اول در کسوت ابدالان میگشت و الحال در خدمت یکی از امرا میباشد. این قطعه ٔ ترکی از اوست :میر طفیلی که نمک وقتنه سک لرنگ رستم دستانی درهیأت رستمنه بنکر و لیک بنعنه باخمه که خراسانی در.(تحفه ٔ سام...
-
طفیلی قفیلی
لغتنامه دهخدا
طفیلی قفیلی . [ طُ ف َ / ف ِ ق ُ ف َ / ف ِ ] (ص مرکب ، از اتباع ) از اتباع است . قفیلی را همراه ناخوانده ٔ طفیلی تعبیر می کنند. رجوع به طفیلی شود.
-
جستوجو در متن
-
تطفل
لغتنامه دهخدا
تطفل . [ ت َ طَف ْ ف ُ ] (ع مص ) طفیلی کردن . (تاج المصادر بیهقی ). ناخوانده به مهمانی آمدن کسی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). طفیلی شدن . (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || خوی کودکان گرفتن مرد. (از اقرب الموارد).
-
تطفیل
لغتنامه دهخدا
تطفیل . [ ت َ ] (ع مص ) بچسبیدن آفتاب به فروشدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). به غروب میل کردن آفتاب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). میل کردن آفتاب به غروب . (آنندراج ). نزدیک شدن خورشید به غروب . (از اقرب الموارد). || نزدیک شدن شب . (منتهی الارب...
-
رشن
لغتنامه دهخدا
رشن . [ رَ ] (ع مص ) داخل کردن سگ سرخود را در آوند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از فرهنگ فارسی معین ) (ناظم الاطباء). سر بردن سگ بود به کاسه و دیگ و امثال آن . (فرهنگ جهانگیری ) (از برهان ). || ناخوانده مهمان گردیدن . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارس...
-
وروش
لغتنامه دهخدا
وروش . [ وُ ] (ع مص ) ورش . واداشتن کسی را. (از اقرب الموارد). اغراء. (اقرب الموارد). ورغلانیدن . (ناظم الاطباء). || وارد شدن بر کسانی به هنگام خوردن طعام تا با آنان غذا خورد بدون آنکه دعوت شده باشد. (از اقرب الموارد). بر طعام خوردن طفیلی کردن . (تاج...
-
کاسه کجا نهم
لغتنامه دهخدا
کاسه کجا نهم .[ س َ / س ِ ک ُ ن ِ / ن َ هََ ] (جمله ٔ فعلیه ٔ سوءالی ، اِ مرکب ) بوالفضولانه با نادانی تملق را در کاری دخالت کردن . (امثال و حکم ). کاهلی که به طمع سود خود را کاری نماید. طفیلی که در مآتم و مآدب درآید و بی خواهش خداوند خانه کارهای چپ ...
-
طبله
لغتنامه دهخدا
طبله . [ طَ ل َ ] (ع اِ) طبلة. صندوقچه ٔ کوچک . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || سله ٔ عطار. بویدان : جونه ؛ طبل عطار. بیله ، باله ؛ طبله ٔ عطار. قَسمة وقِسمة؛ طبله ٔ عطار. عتید؛ طبله یا حقه که در آن خوشبوی نهند. طبله ٔ مشک ؛ لطیمه ٔ مشک . ربعه ٔ عطار. ...
-
دوزانو
لغتنامه دهخدا
دوزانو. [ دُ ] (اِ مرکب ، ص مرکب ، ق مرکب ) قسمی نشستن و آن را ایرانیان از عرب و عرب از شتر آموخته است . براکاء. بروکاء. (از یادداشت مؤلف ). نشستن آنچنان که ساقها در زیر رانها قرار گیرد و این نوع نشستن ادب راست ، مقابل چهارزانو و مربع نشستن . رجوع ب...
-
بوالهوس
لغتنامه دهخدا
بوالهوس . [ بُل ْ هََ وَ ] (ع ص مرکب ) بترکیب لفظ «بو» که مخفف ابو باشد بمعنی پدر و صاحب . و الف و لام تعریف غلط است ، چرا که هوس لفظ فارسی است بمعنی آرزو.پس داخل کردن الف و لام بر او جائز نباشد بخلاف بوالفضول و بوالعجب و امثال آن که الفاظ عربی است ....
-
کنه
لغتنامه دهخدا
کنه . [ ک َ ن َ / ن ِ ] (اِ) جانوری که بر بدن گوسفند و شتر و گاو و خر و سگ امثال اینها چسبد و مانند شپش خون خورد و به عربی قراد گویندش و اگر خون او را در شراب داخل کنند و خورند در دم مستی آرد. (برهان ) (آنندراج ) (از غیاث ). جانورکی که بر بدن گوسپند ...
-
لوند
لغتنامه دهخدا
لوند. [ ل َ وَ ] (ص ، اِ) غرشمال . روسبی . (اوبهی ). فاحشه . زن بدکار. قری . توشمال . شوخ .جماش . شنگ . اطواری . لولی . هرزه . هرجائی . زن فاحشه . (برهان ). زن که با مطربان دستیاری کردی : مطرب بزم تو باد آنکه کند از فلک زهره نشاطزمین تا شود او را لون...