کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طرید پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
طرید
لغتنامه دهخدا
طرید. [ طَ ] (اِخ ) (... رسول اﷲ) لقب حکم بن ابی العاص است . رجوع به حکم بن ابی العاص و عقدالفرید ج 2ص 169، 223، 224 و ج 4 ص 116 و ج 5 ص 40، 63 شود.
-
طرید
لغتنامه دهخدا
طرید. [ طَ ] (ع ص ، اِ) رانده شده . نفی و دور کرده شده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). شرید. رانده . مطرود. اخراج بلدشده . || تنه ٔ درخت کج شده ٔ بی شاخ و برگ مانده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || روز دراز. (منتهی الارب ) (آنندراج ). الطرید من الایام ؛ ...
-
واژههای همآوا
-
ترید
لغتنامه دهخدا
ترید. [ ت َ ] (اِخ ) صاحب تاج العروس آرد: در نسخ چنین است و اکثر لغویان آنرا فروگذاشته اندو آنچه را که شیخ ما بنقل از صاحب قاموس تصحیح کرده این است که کلمه ٔ تَرمُد و آن جایگاهی است در دیار بنی اسد... و من میگویم این کلمه در اللسان و نهایه در ثرمد ضب...
-
ترید
لغتنامه دهخدا
ترید. [ ت َ / ت ُ ] (اِ) تریت است که ریزه کردن نان باشد در شیر و دوغ و غیره . و آن را به عربی ثرید گویند با تای مثلثه . (برهان ). تریت . (ناظم الاطباء) : هاشم عمرو نام داشت و عبدمناف او را از همه دوستتر داشتی و هاشم او را از پس پدر نام کرد که رسم تری...
-
جستوجو در متن
-
طریدان
لغتنامه دهخدا
طریدان . [ طَ ] (ع اِ) تثنیه ٔ طرید. شب و روز. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
دورکرده
لغتنامه دهخدا
دورکرده . [ ک َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) دفعکرده و روانه کرده و رانده . (ناظم الاطباء). مقصی . منأت . طرید. مطرود. (منتهی الارب ).
-
رانده شده
لغتنامه دهخدا
رانده شده . [ دَ / دِ ش ُ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) نعت مفعولی از رانده شدن . بیرون کرده شده . اخراج شده . تبعیدشده . طردشده . نفی شده . طرید. لعین . مطرود. (منتهی الارب ). رجوع به راندن شود.
-
شرید
لغتنامه دهخدا
شرید. [ ش َ ] (ع ص ) رانده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (مهذب الاسماء) (از اقرب الموارد). طرید. رانده . (یادداشت مؤلف ). || جدا و متفرق . (ناظم الاطباء). رمانیده . (یادداشت مؤلف ). || عازم . (ناظم الاطباء).
-
مطرود
لغتنامه دهخدا
مطرود. [ م َ ] (ع ص ) رانده و دور کرده شده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). رانده شده . (غیاث ). رانده شده . دور کرده شده . مردود شده . (ناظم الاطباء). رانده . رانده شده . دور کرده شده . طرید. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : هر که آخِربین تر او مسعودترهر ک...
-
طریدة
لغتنامه دهخدا
طریدة. [ طَ دَ ] (ع ص ) شکار رانده شده . || رانده . || (اِ) پاره ای کم عرض از گیاه و زمین . || حریرپاره ٔ دراز. || کاروان شتر. || چوب که بردوک و تیر قمار نهند و تراشند مانند رنده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ناوه ٔ دوک تراش . ناوک دوک . پیله . || باز...
-
طلقاء
لغتنامه دهخدا
طلقاء. [ طُ ل َ ] (ع ص ، اِ) از بند رها کردگان . (ربنجنی ). ج ِ طلیق . (مهذب الاسماء): ثم ولی مروان بن الحکم طرید لعین رسول اﷲ و ابن لعینه فاسق فی بطنه و فرجه ... ثم تداولها بنومروان بعده اهل بیت اللعنة طرداء رسول اﷲ و قوم من الطلقاء لیسو من المهاجری...
-
اسلع
لغتنامه دهخدا
اسلع. [ اَ ل َ ] (اِخ ) ابن قطاف الطهوی . شاعری است و او راست :فداء لقومی کل معشر جارم طرید و مخذول بما جرّ مسلم هُم ُ افحموا الخصم الّذی یستقیدنی و هم فصموا حجلی و هم حقنوا دمی بأید یفرّجن المضیق و السن سلاط و جمع ذی زهاء عرمرم اذا شئت لم تعدم لدی ...
-
طعان
لغتنامه دهخدا
طعان . [ طِ ] (ع مص ) نیزه زدن با یکدیگر. (منتهی الارب ) (زوزنی ). مطاعنه . (زوزنی ) : نه مرد شرابی که مرد ضرابی نه مرد طعامی که مرد طعانی . منوچهری .چو باد و خاک نجوئی مگر شتاب و درنگ چو رمح و سیف ندانی مگر طعان و ضراب . مسعودسعد.چه مرکبان را بر هم ...