کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طریة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
طریة
لغتنامه دهخدا
طریة. [ طَ ری ی َ ] (اِخ ) دهی است به یمن . (منتهی الارب ).
-
طریة
لغتنامه دهخدا
طریة. [ طُرْ ی َ ] (ع اِ) صورتی دیگر از طرنة (بساطالغول ) که در بعضی نسخ از مفردات ابن البیطار آمده است .
-
طریة
لغتنامه دهخدا
طریة. [طَ ری ی َ ] (ع ص ) تأنیث طَری ّ، بمعنی تر و تازه .
-
واژههای همآوا
-
تریت
لغتنامه دهخدا
تریت . [ ت َ / ت ُ ] (اِ) ریزه کردن نان باشد در میان دوغ و شیرو شربت و آبگوشت و مانند آن . (برهان ) (از فرهنگ جهانگیری ). نان ریزه شده در میان آبگوشت و شیر و دوغ و کشک و مانند آن جهت تناول کردن . (ناظم الاطباء). تریدو آن را اشکنه نیز گویند. (از فرهنگ...
-
تریة
لغتنامه دهخدا
تریة. [ ت َ ری ی َ ] (ع اِ) از: «وری ») آنچه حائض وقت اغتسال بیند اززردی اندک و خفی . (منتهی الارب ). آنچه حائض ببیند بهنگام غسل کردن و آن چیزی است خفی و اندک و کمتر از زردی و تیرگی و اصل آن وریة است . (از محیط المحیط).
-
جستوجو در متن
-
طرنة
لغتنامه دهخدا
طرنة. [ طُ ن َ ] (ع اِ) بساطالغول . در بعضی نسخ طریه آمده . رجوع به دزی ج 2 ص 42 و لکلرک ج 2 ص 410 شود.
-
شاداب
لغتنامه دهخدا
شاداب . (ص مرکب ) سیراب . پرآب . (فرهنگ جهانگیری ) (فهرست ولف ). آبدار. شادآب : که دیدم ده و دو درخت سهی که رسته ست شاداب با فرهی . فردوسی .بشد شاد سهراب از گفت مردبخندید و رخساره شاداب کرد. فردوسی .تو گفتی همه دشت سر خاب بودبسان یکی سرو شاداب بود. ف...
-
ذافنی الاسکندرانی
لغتنامه دهخدا
ذافنی الاسکندرانی . [ نِل ْ اِ ک َ دَ ] (ع اِ مرکب ) معناه بالیونانیة الغار الأسکندرانی و لذلک ذکره اکثرالمصنفین فی هذا الفن مع الغار. لا لانه من أنواعه الا من اجل اشتراکه مع الغار فی الاسمیة فقط. لان اسم الغار بالیونانیة ذاقنی و هذا النبات لم اتحق...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن اسحاق بن البهلول بن حسان بن سنان ابوجعفر التنوخی ، انباری الاصل . او بیست سال متولی قضاء مدینةالمنصور بود و یازده شب از ربیعالاَّخر رفته سال 318 هَ . ق . بهشتادوهشت سالگی درگذشت . مولد او انبار بسنه ٔ 231 هَ . ق . بود. ابو...