کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طرف ثغلال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
طرف ثغلال
لغتنامه دهخدا
طرف ثغلال . [ طَ ف ُ ث ِ ] (اِخ ) جایگاهی است در اندلس . رجوع به الحلل السندسیه ج 1 ص 69 شود.
-
واژههای مشابه
-
یک طرف
لغتنامه دهخدا
یک طرف . [ ی َ / ی ِ طَ رَ ] (اِ مرکب ، ق مرکب ) یک سو و یک کناره و در یک کنار. (ناظم الاطباء).- یک طرف افتادن ؛ مقابل شدن . طرف شدن . (آنندراج ).- یک طرف شدن ؛ یک طرف افتادن . مقابل شدن . طرف شدن . (غیاث ).
-
صاحب طرف
لغتنامه دهخدا
صاحب طرف . [ ح ِ طَ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) مرزبان . سرحددار. کنارنگ : و مرزبان صاحب طرفان را خوانده اند... (مجمل التواریخ و القصص ). و هنگام حرکت جماعتی از صاحب طرفان که بر سبیل نوا موقوف بودند. (جهانگشای جوینی ).
-
طرف بربستن
لغتنامه دهخدا
طرف بربستن . [ طَ ب َ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) طرف بستن . کنایه از نفع یافتن و چیزی حاصل کردن باشد از کسی و جائی . (برهان ) (آنندراج ) : بغیر آنکه بشد دین و دانش از دستم دگر بگو که ز مِهرت چه طرف بربستم . حافظ.پیداست ازآن میان چه بربست کمرتا من ز کمر چه ...
-
طرف برداشتن
لغتنامه دهخدا
طرف برداشتن . [ طَ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) بمعنی طرف بستن : با اهل سخن نشین و طرفی برداراز کیسه ٔ عمر نقد صرفی برداردر معرکه ٔ هنر به نیروی سخن با تیغزبانی سر حرفی بردار.محسن تأثیر (از آنندراج ).
-
طرف بستن
لغتنامه دهخدا
طرف بستن . [ طَ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) طرف بربستن . حاصل کردن و فائده و نفع برداشتن ، چه طرف بمعنی کلیچه ٔ کمر است و بستن آن موجب زینت است . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). لکن اکثر بدین معنی به صله ٔ «از» آید و بعضی محققین و غیره بدین معنی بفتحتین بسته اند...
-
طرف جلیقیة
لغتنامه دهخدا
طرف جلیقیة. [ طَ ف ُ ج ِل ْ لی قی ی َ ] (اِخ ) موضعی است در اندلس . رجوع به الحلل السندسیه ج 1 ص 224 شود.
-
طرف شام
لغتنامه دهخدا
طرف شام . [ طَ رَ ف ِ ] (ترکیب اضافی ، ق مرکب ) مرادف تنگ ِ شام . گیراگیر شام . تنگ غروب : پیران تلاش رزق فزون از جوان کنندحرص گدا شود طرف شام بیشتر.صائب (از آنندراج ).
-
طرف شدن
لغتنامه دهخدا
طرف شدن . [ طَ رَ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) مقابل و حریف شدن . (غیاث اللغات ). مقابل شدن : ماه انداخت سپر تا طرف روی تو شدکاست از غیرت و هم چشم به ابروی تو شد. طاهر غنی (از آنندراج ).پیش مژگان درازت که هدف خواهد شدچون تو بر طرف گر اُفتی که طرف خواهد شد.طاه...
-
طرف صباحی
لغتنامه دهخدا
طرف صباحی . [ طَ رَ ف ِ ص َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به عرض وراب شود. (کشاف اصطلاحات الفنون ).
-
طرف صبح
لغتنامه دهخدا
طرف صبح . [ طَ رَ ف ِ ص ُ ] (ترکیب اضافی ، ق مرکب ) مقابل طرف شام . صبح صادق . (آنندراج ).
-
طرف صحبت
لغتنامه دهخدا
طرف صحبت . [ طَ رَ ف ِ ص ُ ب َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مصاحب و رفیق که با او اختلاط کنند. (آنندراج ).
-
طرف گردیدن
لغتنامه دهخدا
طرف گردیدن .[ طَ رَ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) طرف شدن : کار مردان نیست با نامرد گردیدن طرف ورنه دستم از گریبان فلک کوتاه نیست .صائب .
-
طرف گرفتن
لغتنامه دهخدا
طرف گرفتن . [ طَ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) مرادف طرف بستن از چیزی : در ته سایه ٔ زلفی ننشینم هرگزهیچ طرفی دلم از طرف کلاهی نگرفت .علیقلی بیگ خراسانی (از آنندراج ).