کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طبلنواز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
طبل
لغتنامه دهخدا
طبل . [ طَ ] (اِخ ) دهی است از بخش قشم شهرستان بندرعباس ، واقع در 90هزارگزی باختر قشم و 5هزارگزی جنوب راه مالرو قشم به باسعید.جلگه ، گرمسیر و مالاریائی با 349 تن سکنه . آب آن از چاه و باران . محصول آنجا غلات . شغل اهالی صید ماهی . راه آن مالرو است . ...
-
طبل
لغتنامه دهخدا
طبل . [ طَ ] (ع اِ) دهل یک رویه باشد یا دورویه . (منتهی الارب ) (زمخشری ). تبیره . (فرهنگ اسدی خطی متعلق به نخجوانی ). شندف . (فرهنگ اسدی ). کوس . (دهار). نقاره . دبداب . کنارة. کبر. عرکل : عرطبه ؛ طبل یاطبل حبشی . (منتهی الارب ). || نقاره ٔ کلان . (...
-
طبل
لغتنامه دهخدا
طبل . [ طَ ] (ع مص ) دهل زدن . (منتهی الارب ).
-
نواز
لغتنامه دهخدا
نواز. [ ن َ ] (اِمص ) حاصل مصدر نواختن است . (یادداشت مؤلف ). نوازش . (برهان قاطع) (آنندراج ). نواختن . (اوبهی ) (برهان قاطع). دلجوئی . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). تسلی . (ناظم الاطباء). رجوع به نوازش و نواختن شود : ز کهتر پرستش ز مهتر نوازبداندیش ...
-
طبل خوردن
لغتنامه دهخدا
طبل خوردن . [ طَ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از رم کردن و رمیدن باشد. (برهان ) (غیاث اللغات ). خود را کناره کردن . (غیاث اللغات ). رشیدی این مصراع را ازمولوی برای معنی رمیدن شاهد آورده است : عمریست در عطای تو من طبل میخورم .صاحب آنندراج پس از ...
-
طبل زدن
لغتنامه دهخدا
طبل زدن . [ طَ زَ دَ] (مص مرکب ) طبل فروکوفتن . طبل نواختن : امشب سبکتر میزند این طبل بی هنگام رایاوقت بیداری غلط بوده ست مرغ بام را. سعدی .حیف بود آخر زدن بر طبل بدنامی دوال کو مرا ناگه چنین افکند با سگ در جوال . ابن یمین .شد بهار و ابر در فکر سرانج...
-
طبل خواری
لغتنامه دهخدا
طبل خواری .[ طَ خوا / خا ] (حامص مرکب ) مفت خواری : چون به انبازیست دنیا برقرارهر کسی کاری گزیند زِ افتقارطبل خواری در میانه شرط نیست راه سُنت کار و مکسب کرد نیست . مولوی .رجوع به طبل خوار شود.
-
طبل زن
لغتنامه دهخدا
طبل زن . [ طَ زَ ] (نف مرکب ) طبال . نقاره چی . دُهُل زن . (آنندراج ). طبلچی : زیغبافان را با وشی بافان ننهندطبلزن را ننشانند بر رودنواز. ابوالعباس .بر لب آب ، مطربان ترمذ و زنان ِ پایکوب و طبلزن ، افزون سیصد تن دست به کار بردند.(تاریخ بیهقی چ ادیب ص...
-
بنه طبل
لغتنامه دهخدا
بنه طبل . [ ب ُ ن َ طَ ب َ ] (اِخ ) دهی از دهستان بلوک شرقی بخش مرکزی شهرستان دزفول است . دارای 100 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).
-
عاشق نواز
لغتنامه دهخدا
عاشق نواز. [ ش ِ ن َ ] (نف مرکب ) نوازنده ٔ عاشق . آنکه به عاشق لطف کند. آنکه دل عاشق را استمالت کند : بیا ساقی از شادی نوش و نازیکی شربت از میر عاشق نواز.نظامی .
-
گوش نواز
لغتنامه دهخدا
گوش نواز. [ ن َ ] (نف مرکب ) نوازنده ٔ گوش . که گوش را نوازش دهد (صوت و آواز). رجوع به همین ترکیب ذیل گوش شود.
-
کران نواز
لغتنامه دهخدا
کران نواز. [ ک ِن َ ] (نف مرکب ) بربطزن . عَوّاد. (یادداشت مؤلف ).
-
نوبت نواز
لغتنامه دهخدا
نوبت نواز. [ ن َ / نُو ب َ ن َ ] (نف مرکب ) آنکه طبل و نوبت می نوازد. نقاره چی . (ناظم الاطباء). نوبت زن .
-
نی نواز
لغتنامه دهخدا
نی نواز. [ ن َ/ ن ِ ن َ ] (نف مرکب ) نی زن . زمار. که مزمار نوازد.
-
ستمکش نواز
لغتنامه دهخدا
ستمکش نواز. [ س ِ ت َ ک َ/ ک ِ ن َ ] (نف مرکب ) نوازنده ٔ ستمکش . تسلی دهنده ٔ بر ستم دیده . که ستم دیده را دلجویی کند : ستم راز خود دور دارم بهش ستمکش نوازم ستمکاره کش .نظامی .