کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طاقة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
طاقة
لغتنامه دهخدا
طاقة. [ ق َ ] (ع اِ) طاقت . رجوع به طاقت شود. || یک تار از ریسمان . (برهان ) (غیاث اللغات ). تار. لا. توی . یک تاه از رسن . (منتهی الارب ). || یقال : طاقةُ ریحان . (منتهی الارب ). یک شاخ از ریحان . یک طاقه ٔ ریحان . || طاقه ای از زعفران . یک تا از آن...
-
واژههای مشابه
-
طاقه
لغتنامه دهخدا
طاقه . [ ق َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان زیلائی بخش مسجدسلیمان شهرستان اهواز در 26هزارگزی شمال باختری مسجدسلیمان و 4هزارگزی خاور مسجدسلیمان به لالی . سکنه ٔ آن 50 نفر است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).
-
طاقه
لغتنامه دهخدا
طاقه . [ ق َ ] (اِخ ) دهی است از بخش قلعه ٔ زراس شهرستان اهواز در 28هزارگزی باختری قلعه ٔ زراس . کنار شوسه ٔ مسجدسلیمان به هفت چشمه . جلگه . گرمسیر. مالاریائی با 140 تن سکنه . آب آن از چاه وقنات . محصول آن غلات . شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن م...
-
واژههای همآوا
-
طاقت
لغتنامه دهخدا
طاقت . [ ق َ ] (ع اِمص ) تاب . توان . (صحاح الفرس ). توانائی . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 66). تیو. تاو. توش . پایاب . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی خطی نخجوانی ). وجد. (ترجمان القرآن ). وسَع. وسُع. وسِع. بَدَد. بِدّة. جَهد. جُهد. ق...
-
جستوجو در متن
-
قباله پیچ
لغتنامه دهخدا
قباله پیچ . [ ق َ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ) یک طاقه یا نیم طاقه ٔ شال کشمیری یا ترمه یا جامه ٔ گرانبهای دیگر که قباله ٔعروس در آن پیچند و شب عروسی به خانه ٔ او فرستند.
-
شاخ ریحان
لغتنامه دهخدا
شاخ ریحان . [ خ ِ رَ / رِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) شاخه ٔ ریحان . طاقه ٔریحان . (ناظم الاطباء). و رجوع به شاخ و شاخه شود.
-
طاقات
لغتنامه دهخدا
طاقات . (ع اِ) ج ِ طاقت و طاقة. رجوع به طاقة شود. تارها. لاها. قُوی . (یعنی تارها). || ج ِ طاق به معنی درختان بی فرع و شاخه : و اذا شرب منه نحو اربعطاقات بالماء اَبراءَ من المغص . (ابن البیطار ج 1 ص 124 س 3) و له (دلبوث ) بصلة بیضاء علیها لیف لیس له ...
-
رمش
لغتنامه دهخدا
رمش . [ رَ ] (ع مص ) سنگ و جز آن انداختن . || اندک چرانیدن گوسپندان را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || به دست سودن . (منتهی الارب ). لمس کردن با دست . (از اقرب الموارد). || به سر انگشتان گرفتن چیزی را. (منتهی الارب ). با نوک انگشتان چیزی را به ...
-
قبل
لغتنامه دهخدا
قبل . [ ق ِ ب َ ] (ع ق ) نزد. گویند: لی قبل فلان حق ؛ ای عنده . || (اِ) طاقت . گویند: ما لی به قبل ؛ ای طاقة. || سرِ نو. استیناف . (منتهی الارب ). گویند: لااکلمک الی عشر من ذی قِبَل ؛ یعنی نگویم با تو سخنی در آنچه از سر نو آغاز کنم کلام را یا نگویم ب...
-
بطاقة
لغتنامه دهخدا
بطاقة. [ ب ِ ق َ ] (ع اِ) سیاهی چشم . (منتهی الارب )(ناظم الاطباء) (آنندراج ). حدقه . (یادداشت مؤلف ). || پاره ٔ کاغذ که بر آن رقم قیمت نوشته میان طاقه گذارند. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ). ورقه و رقعه ٔ خرد که بر جامه آویزند و قیمت ب...
-
تای
لغتنامه دهخدا
تای . (اِ) جامه واری باشد از قماش . (برهان ) (از فرهنگ جهانگیری ) (آنندراج ) (انجمن آرا) (ازناظم الاطباء) (از فرهنگ اوبهی ). رجوع به غیاث اللغات و لسان العجم شعوری ج 1 ورق 296 ب شود : تا بدیوان ممالک در حساب زر به دینار آید و جامه به تای عقد عمرت باد...
-
کفاء
لغتنامه دهخدا
کفاء. [ ک ِ ] (ع اِ) همتا و برابر و مثل و نظیر. (ناظم الاطباء). مثل . (از اقرب الموارد). مانند و برابر. (آنندراج ). یقال «لا کفاء له ؛ ای لانظیر» و «هذا کفاؤه ؛ ای مثله » و «الحمدﷲ کفاء الواجب »؛ ای مایکون مکافئاً له ، ای مساو له . (از منتهی الارب )...