کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ضرب خورده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
ضرب زن
لغتنامه دهخدا
ضرب زن . [ ض َ زَ ] (نف مرکب ) زننده با ضربت . زخم زننده . || (اِ مرکب ) نوعی توپ . (فرهنگ نظام ). و گوید این لفظ در عالم آرای عباسی نیز آمده است : موازی صد توپ ضرب زن ... بتصرف توپچیان شاه عباس درآمد. (روضةالصفا ج 8).
-
ضرب گیر
لغتنامه دهخدا
ضرب گیر. [ ض َ ] (نف مرکب ) آنکه با ضرب اصول نگاه دارد.
-
ضرب گیری
لغتنامه دهخدا
ضرب گیری . [ ض َ ] (حامص مرکب ) عمل ضرب گیر.
-
حاصل ضرب
لغتنامه دهخدا
حاصل ضرب . [ ص ِ ل ِ ض َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آنچه از ضرب چند عدد در یکدیگر بدست آید، مثلاً حاصل ضرب 5 در 6، سی باشد: 30 = 6 * 5 .
-
دار ضرب
لغتنامه دهخدا
دار ضرب . [ رِ ض َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) دارالضرب . ضرابخانه . میخکده : مفلسان گر خوش شوند از زر قلب لیک او رسوا شود در دارضرب .مولوی . رجوع به دارالضرب شود.
-
جستوجو در متن
-
کوب خورده
لغتنامه دهخدا
کوب خورده . [ خوَرْ/ خُر دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) مقروع . (فرهنگ فارسی معین ) : اما فروشدگی میان ، علت درنگ هوای کوب خورده بود در جرم ... (مصنفات بابا افضل از فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کوب شود. || ضرب خورده . مضروب . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به ...
-
کتک خورده
لغتنامه دهخدا
کتک خورده . [ ک ُ ت َ خوَرْ / خُر دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) آنکه مورد ضرب (کتک ) واقع شده است . (فرهنگ فارسی معین ). || زن روسپی ژولیده موی و جلف . (فرهنگ فارسی معین ).
-
مصدوم
لغتنامه دهخدا
مصدوم . [ م َ ] (ع ص ) کوفته . (ناظم الاطباء). کوفته شده . || صدمه دیده . صدمه خورده . زخم خورده . ضرب دیده . ضربت دیده . آزرده . آسیب دیده از برخورد چیزی با او یا او با چیزی .- مصدوم شدن ؛ آسیب و ضربت دیدن از برخورد چیزی .- مصدوم کردن ؛ آسیب و ضرب...
-
زخمخور
لغتنامه دهخدا
زخمخور. [ زَ خوَرْ / خُرْ ] (نف مرکب ) زخم پذیر. آنچه یا آنکه محل ضرب (بهر یک از معانی ضرب ) قرار گیرد. زخم خورنده . زخم خوار : عاقبت هر که سر فروخت بزرسرنگون همچو سکه زخمخور است . خاقانی .رجوع به زخم خوردن و زخم خورده شود.
-
متطرق
لغتنامه دهخدا
متطرق . [ م ُ ت َ طَرْ رِ ] (ع ص ) ضرب خورده . || متفرق . || راه گیرنده باشد. (آنندراج ). راه یابنده و راه پیداکننده . (غیاث ). || آن که مقابلی می کند و دچار می شود و روبرو می گردد و تعرض می نماید. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). و رجوع به تطرق شو...
-
مض
لغتنامه دهخدا
مض . [ م َض ض ] (ع اِ) سنگی که در چاه کهنه باشد و بدان آب را دریابند. و گاهی در چاهی دو سنگ باشد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || (ص ) گرم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || سوزنده : کحل مض ؛ سرمه ...
-
مضروب
لغتنامه دهخدا
مضروب . [ م َ ] (ع ص ) زده شده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). زده شده و کتک خورده . (ناظم الاطباء). || افراخته شده . (ناظم الاطباء)(از اقرب الموارد). || ضرب شده و سکه شده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || کوفته شده و مستحکم شده ....
-
بم
لغتنامه دهخدا
بم . [ ب َ ] (اِ) آوای حاصل از زدن با کف دست نیک ناگشاده بر سر کسی . حکایت صوت با کف دست که اندک انگشتانش فراهم آمده باشد بر سر کسی زدن . || عمل با دست زدن به سر کسی به قوت . (ناظم الاطباء). سرچنگ ، یعنی به زور دست زدن بر سر کسی .(غیاث ). ضرب دستی که...
-
زخم خوردن
لغتنامه دهخدا
زخم خوردن . [ زَ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) خسته و مجروح شدن . (آنندراج ). ضربت خوردن . مورد ضرب واقع شدن . مضروب شدن . مصدوم گشتن : کنون خوردنت زخم ژوبین بودتنت را کفن چنگ شاهین بود. فردوسی .بگفت ار خوری زخم چوگان اوبگفتا بپایش در افتم چو گو. سعدی...
-
آسیب
لغتنامه دهخدا
آسیب . (اِ) زخم . کوب . ضرب : به آسیب پا و بزانو و دست همی مردم افکند چون پیل مست . عنصری . || صدمه . کوس . کوست . عیب و نقص یا شکستگی که از زخم و ضرب پیدا آید : همان گرد بررفت مانند دودز آسیب رخساره ٔ مه شخود. فردوسی .اندوهم از آن است که یک روز مفاج...