کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ضد عفونی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
عفونی شدن
لغتنامه دهخدا
عفونی شدن . [ ع ُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) بدبو و گندیده شدن .مقابل ضدعفونی شدن : جراحت وی و ترس از عفونی شدن آن لزوم عمل جراحی را قطعی کرد. (فرهنگ فارسی معین ).
-
تب عفونی
لغتنامه دهخدا
تب عفونی .[ ت َ ب ِ ع ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حمی العفن . آن است که اخلاط بسبب عفونتی که در آن پدید آید سخونت یابد آنگاه این سخونت به روح و جرم قلب سپس بدیگر اعضاءکشد. (بحر الجواهر). فراوان ترین انواع تب ها، تب های امراض عفونی است که بواسطه ٔ تأ...
-
عفونی
لغتنامه دهخدا
عفونی . [ ع ُ ] (ع ص نسبی ) منسوب به عفونة و عفونت . دارای عفونت : قانون علاج تبهای عفونی ... بکار باید داشت . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). رجوع به عفونت و عفونة و تب عفونی شود.- ضدعفونی ؛ آنکه عفونتش زایل شده است . (فرهنگ فارسی معین ).- ضدعفونی شده ؛ در...
-
بلفاریت
لغتنامه دهخدا
بلفاریت . [ بْل ِ / ب ِ ل ِ ] (فرانسوی ، اِ) دراصطلاح پزشکی ، ورم عفونی پلک . (فرهنگ فارسی معین ).
-
کیسه بستن
لغتنامه دهخدا
کیسه بستن . [ س َ / س ِ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) (اصطلاح پزشکی ) ایجادکیسه و حفره های چرکی به وسیله ٔ عوامل طفیلی و عفونی .(فرهنگ فارسی معین ). رجوع به معنی آخر «کیسه » شود.
-
سفلیس
لغتنامه دهخدا
سفلیس . [ س ِ ] (فرانسوی ، اِ) مرضی عفونی و ساری که به ارث بطور مادرزادی به افراد منتقل میشود. عامل این ناخوشی باسیلی است مارپیچی بنام ترپونم پال این مرض بطور مستقیم از افراد مبتلی به افراد سالم قابل سرایت است . کوفت . (از فرهنگ فارسی معین ). رجوع به...
-
زهروی
لغتنامه دهخدا
زهروی . [ زُ رَ ] (ص نسبی ) منسوب به ستاره ٔ زهره . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).- بیماریهای زهروی ؛ امراض مقاربتی . (یادداشت ایضاً). بیماریهای عفونی که معمولاً بواسطه ٔ مقاربت سرایت می کند مانند سیفلیس و سوزاک . (از دایرة المعارف فارسی ). رجوع به زُهر...
-
سیفلیس
لغتنامه دهخدا
سیفلیس . (فرانسوی ، اِ) سفلیس . سیفیلیس . مرض عفونی وساری که به ارث بطور مادرزادی به افراد منتقل میشود. عامل این ناخوشی باسیلی است مارپیچی بنام ترپونم پال این مرض بطور غیرمستقیم از افراد مبتلی به افراد سالم قابل سرایت است . کوفت . (فرهنگ فارسی معین )...
-
انفلوآنزا
لغتنامه دهخدا
انفلوآنزا. [ اَ ل ُ ] (فرانسوی ، اِ) بیماری عفونی بسیار مسری که بصورت همه گیریهای بزرگ درمی آید. سببش را ویروس می دانند. تب سخت و التهاب مخاط مجاری تنفسی از علائم نمایان آن است . (از دایرةالمعارف فارسی ). مشمشه . تب مشمشه . (یادداشت مؤلف ).
-
بریبری
لغتنامه دهخدا
بریبری . [ ب ِ ب ِ ] (فرانسوی ، اِ) بری بری . بیماری عصبی ناشی از کمبود ویتامین ب در غذا. عده ای هم معتقدند که عفونی است . در نقاطی که سکنه ٔ آن منحصراً برنج پاک کرده میخورند شیوع دارد. (از دایرة المعارف فارسی ).
-
خمیر دندان
لغتنامه دهخدا
خمیر دندان . [ خ َ رِ دَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ماده ٔ ضد عفونی که بشکل خمیردرآورند و در مظروفی املس قرار دهند تا با فشار به آن ماده ٔ ضدعفونی خارج شود و برای پاک کردن بکار رود ، خمیری طبی که برای پاک کردن دندان بکار رود.
-
راجعة
لغتنامه دهخدا
راجعة. [ ج ِ ع َ ] (ع ص ، اِ) (تب ...) عبارت است از بیماری عفونی که بواسطه یک عده میکرو ارگانیسم اسپیراله که اسپیرکت نامیده میشود عارض میگردد این اسپیرکت بوسیله شپش یا کنه به انسان انتقال می یابد. امروزه سه نوع تب راجعه داریم :اول تب راجعه ٔ جهانی 2-...
-
مچنیکف
لغتنامه دهخدا
مچنیکف . [ م ِ ک ُ ] (اِخ ) مچنیکو . جانورشناس و میکرب شناس روس (1845-1916 م .) از پیروان پاستور بود.او تئوری «فاگوسیتوز» خود را منتشر ساخت و اصول عقاید خود را بطور خلاصه در کتاب مصونیت از بیماری های عفونی بیان کرد و در سال 1908 م . به دریافت جایزه ٔ...
-
اوریون
لغتنامه دهخدا
اوریون . [اُ ] (فرانسوی ، اِ) بناگوشی . بیماری عفونی مسری ناشی از ویروس . علائمش آماس و دردناکی غده ٔ بناگوشی و غدد دیگر بزاق و تب ، و کمونش 12 تا 26 روز است . یک دفعه ابتلای به آن ایمنی همیشگی میدهد. ممکن است سبب ورم بیضه و عقم (قطع نسل ) شود. (دایر...
-
زندرون
لغتنامه دهخدا
زندرون . [ زَ دَ ] (حرف اضافه + اسم ) در ذخیره ٔ خوارزمشاهی این کلمه بسیار و شاید در غالب صفحات یک یا چند بار بجای «از اندرون » و یا «از درون » آمده است . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : آن پوست تنک که زندرون خایه ٔ مرغ باشد یا آنکه اندر اندرون بی باشد ب...