کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صیداوی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
صیداوی
لغتنامه دهخدا
صیداوی . [ ص َ ] (ص نسبی ) نسبت است به صَیْداء . صیدانی . (الانساب سمعانی ).
-
جستوجو در متن
-
صالح
لغتنامه دهخدا
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن سلیمان بن محمد عاملی صیداوی . وی به عراق شد و به کاظمین سکونت جست . شیخ حر در «أمل الاَّمل » گوید: وی شیخی عالم عابد صالح و فاضل بود. (روضات الجنات ص 330 ذیل ترجمه ٔ صالح بن حسن جزائری ).
-
بشیر
لغتنامه دهخدا
بشیر. [ ب َ ] (اِخ ) ابن مهر صیداوی . کسی که بنمایندگی کوفیان همراه پنجاه نامه برای دعوت حضرت امام حسین (ع ) بکوفه نزد آن حضرت رفت . رجوع به حبیب السیر چ 1333 هَ . ش . خیام ج 2 ص 40 شود.
-
غسانی
لغتنامه دهخدا
غسانی . [ غ َس ْ سا ] (اِخ ) محمدبن احمدبن محمدبن جمیع غسانی صیدانی یا صیداوی . او از اهل صیدا بود. به دیار مصر و عراق و بلاد فارس و اهواز سفر کرد، و از شیوخ آن نواحی روایتهای بسیار نقل کرد. پسرش ابوالحسن و همچنین ابوسعد احمدبن محمدبن عبداﷲ مالینی صو...