صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن سلیمان بن محمد عاملی صیداوی . وی به عراق شد و به کاظمین سکونت جست . شیخ حر در «أمل الاَّمل » گوید: وی شیخی عالم عابد صالح و فاضل بود. (روضات الجنات ص 330 ذیل ترجمه ٔ صالح بن حسن جزائری ).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.