کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صلحاء پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
صلحاء
لغتنامه دهخدا
صلحاء. [ ص ُ ل َ ] (ع ص ، اِ) صلحا. ج ِ صلیح ، بمعنی صالح : قاضی مکران را با چند تن از صلحا و اعیان رعیت به درگاه فرستاد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 242).زیشان بهر اقلیم یکی بنده و بابی است کو را به صلاح گُرُهی کز صلحااند. ناصرخسرو.یکی از صلحای لبنان که م...
-
جستوجو در متن
-
ابوملز
لغتنامه دهخدا
ابوملز. [ اَ م َ ل ِ ] (اِخ ) الأزدی الحدانی . یکی از صلحاء ازد. و به زمان عثمان بمدینه شد. (الکنی للبخاری ).
-
پورن
لغتنامه دهخدا
پورن . [ ن َ ] (اِخ ) و اما نهرنلن بر تامران هنسمارگ سموهک پورن گذرد و ایشان همگی صلحاء و پاکان از شرّند. (ماللهند بیرونی ص 131).
-
نصحاء
لغتنامه دهخدا
نصحاء. [ ن ُ ص َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ نصیح به معنی پنددهنده است . (از آنندراج ) (از متن اللغة). رجوع به نصیح شود: و صلحاء واعظان و نصحاء مذکران . (ترجمه ٔ محاسن اصفهان ص 119).
-
عدی
لغتنامه دهخدا
عدی . [ ع َ دی ی ] (اِخ ) ابن ثابت الانصاری . از علماء امامیه و از صلحاء شیعه ٔ عصر خود بود به سال 116 هَ . ق . به کوفه درگذشت مولد او نیز به کوفه بود. (از اعلام زرکلی ).
-
قماصی
لغتنامه دهخدا
قماصی . [ ق َم ْ ما ] (اِخ ) حسین بن قاسم بن ابی سعد مکنی به ابوالفتح نیشابوری از محدثان و صلحاء است . وی از ابوسعید عبدالواحدبن ابوالقاسم قشیری وابوالقاسم بن بیان بزاز و جز ایشان روایت کند و از او ابوسعد سمعانی روایت شنیده است . وفات او به سال 547 ه...
-
قرقوبی
لغتنامه دهخدا
قرقوبی . [ ق ُ ](اِخ ) حسن بن علی بن سهلان ، مکنی به ابوسعید. نزیل اصفهان . از صلحاء است . وی از عبداﷲبن محمد صانع و عبداﷲبن محمدبن جعفر و جز ایشان روایت کند و از او عبدالعزیزبن محمد بخشی روایت کند. عبدالعزیز او را ضمن شیوخ خود ذکر کرده و بر وی ثنا گ...
-
قدسیان
لغتنامه دهخدا
قدسیان . [ ق ُ ] (اِ) ج ِ قدسی . فرشتگان و صلحاء و اولیأاﷲ و روحانیان . (آنندراج ) : صبحدم از عرش می آمد خروشی عقل گفت قدسیان گوئی که شعر حافظ از بر میکنند. حافظ.در بارگاه قدس که جای ملال نیست سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است . محتشم کاشانی .رجوع به...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَم َ ] (اِخ ) ابن نصراﷲ التتوی السنی . ذکر او در مجالس المؤمنین آمده و پدر او حنفی و قاضی بلده ٔ تته از بلاد سند بوده و او درک صحبت یکی از صلحاء عرب عراق کرد و بنور هدایت ارشاد یافت و صاحب مجالس او را دیدار کرده و از او اخباری نقل کرده است ...
-
غلام احمد
لغتنامه دهخدا
غلام احمد. [ غ ُ اَ م َ ] (اِخ ) (میرزا...) او راست : 1 - حمامة البشری الی اهل مکةو صلحاء ام القری . به سال 1311 هَ . ق . در هند چاپ شده است . 2- قصائد احمدیة (المسیح الموعود و المهدی المعهود) که به سال 1329 هَ . ق . در قادیان هند به چاپ رسیده است . ...
-
واعظ
لغتنامه دهخدا
واعظ. [ ع ِ ] (ع ص ) ناصح . (اقرب الموارد). پند دهنده . (آنندراج ). اندرزگو. اندرز دهنده . نصیحتگو. نصیحت کننده . || مذکر. مسأله گو. مجلس گوی : استاد عبدالملک واعظ که از صلحاء ائمه بود و به مصالح خلق متکفل حکایت کرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی نسخه ٔ چاپی...
-
ابن الاخشید
لغتنامه دهخدا
ابن الاخشید. [ اِنُل ْ اِ ] (اِخ ) ابوبکر احمدبن علی بن معجور الاحشاد.از افاضل معتزله و صلحاء و زُهّاد آنان . وفات او به سال 326 هَ .ق . بود. او راست : کتاب المعونه . کتاب المبتدی . کتاب نقل القرآن . کتاب الاجماع . کتاب النقض علی الخالدی فی الارجاء. ...
-
مدرک
لغتنامه دهخدا
مدرک . [ م ُ رِ ] (اِخ ) ابن واصل بن حنظلةبن اوس الطائی ، مکنی به ابوالجنیبة از شاعران عرب قرن دوم هجری قمری است . در ایام خلافت هارون الرشید عباسی به شهرت رسید و در حدود سال 190 هَ . ق . درگذشت . او راست :تری صلحاء الناس یتخذوننی اخاً، و لسانی للئام...
-
ابویوسف
لغتنامه دهخدا
ابویوسف . [ اَ بو س ُ ] (اِخ ) الغسولی . یکی از صلحاء و زهاد معاصر احمدبن حنبل . جنید از سری آرد که ابویوسف غسولی درحدود روم میزیست و با غازیان بغزای روم میشد و چون مسلمانان ببلدی از بلاد روم درمی آمدند از ذبایح و نیزفوا که آن شهر تناول می کردند و غس...