کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صلاحی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
صلاحی
لغتنامه دهخدا
صلاحی . [ ص َ ] (اِخ ) شیخ عبداﷲ افندی . وی یکی از متأخران شعرای عثمانی و مشایخ طریقت عشاقیه و از اهالی بالبکسیری است . او به سال 1130 هَ . ق . متولد شده و مدتی منشی و رئیس دفتر صدراعظم حکیم اوغلی علی پاشا بود، سپس به ادرنه عزیمت کرد و بدست شیخ جمال...
-
صلاحی
لغتنامه دهخدا
صلاحی . [ص َ ] (ص نسبی ) نسبت است به صلاح . رجوع به صلاح شود.
-
واژههای مشابه
-
صلاحی کوسی
لغتنامه دهخدا
صلاحی کوسی . [ ص َ ] (اِخ ) طایفه ای از طوایف بلوچستان مرکزی یا ناحیه ٔ بمپور. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 99).
-
واژههای همآوا
-
سلاحی
لغتنامه دهخدا
سلاحی . [ س ِ ] (ص نسبی ) سلاحدار. (شرفنامه ٔ منیری ) (آنندراج ). سپاهی . (غیاث ). سلاحدار. ساز جنگ برخود برگرفته . سپاهی . (ناظم الاطباء) : بارگهت راست بهنگام بارمهر سلاحی و فلک پرده دار. امیرخسرو (از آنندراج ).بود نه چندانکه توان برشمردرخت سلاحی به...
-
جستوجو در متن
-
ابومنصور
لغتنامه دهخدا
ابومنصور. [ اَ م َ ] (اِخ ) فخرالدین ، ناصری صلاحی . رجوع به ابومنصور چهارکس ... شود.
-
ابومنصور
لغتنامه دهخدا
ابومنصور. [ اَ م َ ] (اِخ ) چهارکس ابن عبداﷲ ناصری صلاحی ملقب بفخرالدین بانی قیساریه ٔکبری بقاهره و او از کبرای امرای دولت صلاحیّه بود. وفات 608 هَ . ق . بدمشق و مدفن او بجبل صلاحیه است .
-
زاویه ٔ درگاه
لغتنامه دهخدا
زاویه ٔ درگاه . [ ی َ ی ِ دَ ] (اِخ ) از زاویه های قدیم بیت المقدس (جنب بیمارستان صلاحی ) است و از بناهای میلانه مادر قسطنطین تعمیرکننده ٔ کنیسه ٔقیامت است . این زاویه را ملک شهاب الدین غازی فرزند سلطان ابی بکربن ایوب صاحب میافارقین بسال 613 هَ . ق ....
-
مهرافزای
لغتنامه دهخدا
مهرافزای . [ م ِاَ ] (نف مرکب ) مهرافزا. افزاینده ٔ مهر. که بیش محبت کند. که محبت و مهربانی خویش بیفزاید : هزارسال زیاد و هزار سال خورادمیی چو مهر ز دست بتان مهرافزای . فرخی .صلاحی شامل و عفافی کامل ، مجالستی دلربای و محاورتی مهرافزای . (کلیله و دمنه...
-
خیریت
لغتنامه دهخدا
خیریت . [ خ َی ْ ری ْ ی َ ] (ع مص جعلی ) خوبی . بهبود. سلامت . عافیت . (ناظم الاطباء). نیکویی : امیر خالی کرد با خواجه ... و گفت حدیث بوسهل تمام شد و خیریت بود که مرد نمیگذاشت که صلاحی پیدا آید. (تاریخ بیهقی ). ایزد عزوجل خیر و خیریت بدین حرکت مقرون ...
-
هبار
لغتنامه دهخدا
هبار. [ هََ ب ْ با ] (اِخ ) ابن الاسودبن مطلب بن اسدبن عبدالعزی بن قصی القرشی الاسدی . مادرش فاخته دختر عامربن قرظة. از شعرای دوره ٔ جاهلیت عرب که اسلام را درک کرد و اسلام آورد و در سلک صحابه درآمد. وی جد سلسله ٔ هباریان ، پادشاهان هند بود. این سلسله...
-
اسعد
لغتنامه دهخدا
اسعد. [ اَ ع َ ] (اِخ ) ابن الخطیر، ابی سعید مهذب بن مینا، ابن زکریابن ابی قدامةبن ابی ملیح مماتی المصری النصرانی الکاتب الشاعر. مکنی به ابی المکارم و معروف به قاضی اسعد. او در دیار مصریة ناظر دواوین بود و صاحب فضائلی است و مصنفات عدیده دارد، از جمله...
-
ب
لغتنامه دهخدا
ب . (حرف ) حرف دوم است از الفباء فارسی و نیز حرف دوم از الفبای عربی و همچنین حرف دوم از ابجد و آنرا «با» و «باء» و «بی » خوانند. و آن یکی از حروف محفوره ، شفهیه ، لاقه . (المزهر ص 160). قلقله و هوائیست . (برهان در کلمه ٔ هفت حرف هوائی ). و در حساب جُ...