کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صفرا کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
صفرا کردن
لغتنامه دهخدا
صفرا کردن . [ ص َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از خشم کردن و اعراض نمودن باشد. خشم کردن . (انجمن آرای ناصری ) : حاسد ملعون چرا خرم دل و خندان شودگر زمانی بخت خواجه تندی و صفرا کند. منوچهری .وز راز خدا اگر نه ای آگه بر حجت دین چرا کنی صفرا. ناصرخسرو.مرد ...
-
واژههای مشابه
-
صفرا جنبیدن
لغتنامه دهخدا
صفرا جنبیدن . [ ص َ جُم ْ دَ ] (مص مرکب ) خشمگین شدن . به غضب آمدن : بوسهل را صفرا بجنبید و بانگ برداشت . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 181). رجوع به صفرا شود.
-
صفرا شکستن
لغتنامه دهخدا
صفرا شکستن . [ ص َ ش ِ ک َ ت َ ] (مص مرکب ) اندک مایه طعام خوردن تا طعامی دیگر رسد. نَهاری . رجوع به لغت فرس اسدی و لغت نامه ٔ حاضر ذیل لغت نهاری شود. صبحانه یا زیر قلیانی خوردن . || رفتن صفرا. زائل شدن صفرا : تا به کی سودا پزد تا چند خون دل خوردتلخ ...
-
صفرا بر سر زدن
لغتنامه دهخدا
صفرا بر سر زدن . [ ص َ ب َ س َ زَ دَ ] (مص مرکب ) تند و بی دماغ شدن . (آنندراج ). رجوع به صفرا شود.
-
صفرا به سر آمدن
لغتنامه دهخدا
صفرا به سر آمدن . [ ص َ ب ِ س َ م َ دَ ] (مص مرکب ) اندوهگین شدن . غمناک شدن . دود از کله برآمدن : در حال خویشتن چو همی ژرف بنگرم صفرا همی برآید ز انده به سر مرا. ناصرخسرو.رجوع به صفرا شود.
-
جستوجو در متن
-
کبد
لغتنامه دهخدا
کبد. [ ک َ / ک ِ ] (ع اِ) جگر و گاه مذکر آید. ج ، اکباد و کُبود. (منتهی الارب ). || امعائی که برای جدا کردن صفرا درست شده ، مؤنث است و فراء گفته مذکر و مؤنث در آن یکسان است . ج ، اکباد، کبود. و جمع اخیر کم آمده است . (از اقرب الموارد).
-
بانگ برداشتن
لغتنامه دهخدا
بانگ برداشتن . [ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) فریاد کردن . فریاد زدن . صدا بلندکردن . بصدا درآمدن . عج . (منتهی الارب ) : بوسهل را صفرا بجنبید و بانگ برداشت . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 181).جمله با وی بانگها برداشتندکان حریصان کاین سبب ها داشتند. مولوی .مؤذن با...
-
پی کردن
لغتنامه دهخدا
پی کردن . [ پ َ / پ ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پی کردن چیزی یا کسی یا فکری را تعقیب کردن آن . دنبال کردن آن . تعاقب کردن آن : وانچه زو درگذشته هم نگذاشت یا پی اش کرد، یا پی اش برداشت . نظامی .شد غلام ملک به می خوردن بشدنداز پی اش به پی کردن . اوحدی .دزد گ...
-
بازکوشیدن
لغتنامه دهخدا
بازکوشیدن . [ دَ ] (مص مرکب ) کوشیدن . سعی کردن . مجاهدت . ایستادگی کردن . تحمل مصائب : برفتن بازمیکوشم چه سود است نیابم ره که پیشاهنگ دود است . نظامی .خوش آن باشد که امشب باده نوشیم امان باشد که فردا بازکوشیم . نظامی .رنجها دیده بازکوشیده وز تظلم سی...
-
بار بستن زبان
لغتنامه دهخدا
بار بستن زبان . [ ب َ ت َ ن ِ زَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از ظهور کردن رنگ از جهت غلبه ٔ یکی از اخلاط چهارگانه . درین حال گویند زبان بار بست ،و عدم اقتدار بر گفتار که آن نوع بیماری است . فائده : از اهل زبان بتحقیق پیوسته که حالتی است در مرض ک...
-
سودا پختن
لغتنامه دهخدا
سودا پختن . [ س َ / سُو پ ُ ت َ ] (مص مرکب ) اندیشه و خیال خام کردن . آرزوی دور و درازو خیال باطل کردن . (فرهنگ فارسی معین ) : جانم از پختن سودای وصال تو بسوخت تو من خام طمع بین که چه سودا دارم . سعدی .گدایی که از پادشه خواست دخت قفا خورد و سودای بیه...
-
ستودن
لغتنامه دهخدا
ستودن . [ س ُ / س ِ دَ ] (مص ) اوستا ریشه ٔ «ستو، سته اومی » (مدح کردن ، تمجید کردن )، پهلوی «ستوتن » ، هندی باستان ریشه ٔ «ستااوتی ، ستو» ، استی «ست ، ان » (مدح کردن ، تمجید کردن ) و «ستود و ستید» (مدح ، ستایش )، افغانی عاریتی و دخیل «ستایل » ، وخی ...
-
استفراغ
لغتنامه دهخدا
استفراغ . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) آغاز کردن کاری و سخنی را. || کشتن بچه ٔ نخستین شتر و گوسپند را. || توانائی خود در کاری بذل کردن . (منتهی الارب ). همه ٔ توانائی خویشتن کار بستن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). || فراغت خواستن . (غیاث ). || (اصطلاح طب ) خ...