کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صفا دادن سر و صورت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
صفا زدن
لغتنامه دهخدا
صفا زدن . [ ص َ زَ دَ ] (مص مرکب ) صلا زدن . خوش باش زدن . خوش باد زدن : دامنی بر آتش گل چون صبا باید زدن سیرچشمان گلستان را صفا باید زدن .میرزا رضی دانش (از آنندراج ).
-
چمن صفا
لغتنامه دهخدا
چمن صفا. [ چ َ م َص َ ] (اِ مرکب ) محل نشستن در باغ . (ناظم الاطباء).
-
جرجس صفا
لغتنامه دهخدا
جرجس صفا. [ ج ِ ج ِ ص َ ] (اِخ ) مکنی به ابوعکر. از علماء بود. او راست : الفرائد السنیة فی ایضاج الاجرومیة. (ازمعجم المؤلفین ).
-
جستوجو در متن
-
کیاکیا
لغتنامه دهخدا
کیاکیا. (اِ) قسمی بازیچه ٔ کودکان در امریکا،و آن جغجغه ای است که از لاک سنگ پشت کنند و سر دسته ٔ آن صورت سر ماری باشد. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
گربه در بغل داشتن
لغتنامه دهخدا
گربه در بغل داشتن . [ گ ُ ب َ / ب ِ دَ ب َ غ َ ت َ ] (مص مرکب ) گربه در انبان داشتن . کنایه از مکر و حیله کردن . (غیاث اللغات ). فریب دادن . (مجموعه ٔ مترادفات ص 264) : بید ار نه سر خلاف دارد در سراز بهر چه گربه در بغل میدارد.کمال اسماعیل (از آنندراج...
-
سر شستن
لغتنامه دهخدا
سر شستن . [ س َ ش ُ ت َ ] (مص مرکب ) شستن سر. شستشو دادن سر : حدیث چشمه و سر شستن ماه درستی داد قولش را بر شاه . نظامی (خسرو و شیرین ص 102). || حیض شدن . ظاهر شدن حیض . لک دیدن . قاعده شدن . (یادداشت مؤلف ). || پرهیز کردن : اگر عاشقی سر مشوی از مرض ...
-
لبیک زدن
لغتنامه دهخدا
لبیک زدن . [ ل َب ْ ب َ زَ دَ ] (مص مرکب ) لبیک گفتن . جواب دادن . (آنندراج ). رجوع به لبیک شود : آمده سوی مکه از عرفات زده لبیک عمره از تعظیم . ناصرخسرو.گفت نی ، گفتمش زدی لبیک از سر علم و از سر تعظیم . ناصرخسرو.می در دن ای شگفتی لبیکها زندچون وقت م...
-
حص
لغتنامه دهخدا
حص . [ ح َص ص ] (ع مص ) حص رأس ؛ستردن موی سر. موی از سر بریدن . موی از سر ببردن . (تاج المصادر بیهقی ). موی از سر ببردن سر خود. (زوزنی ). موی ستردن . موی ریزانیدن . ستردن مو. || لغة فی حس ّ. (لسان العرب ) (دینوری از نشوء اللغة ص 73). || بهره و بخش د...
-
تهدید دادن
لغتنامه دهخدا
تهدید دادن . [ت َ دَ ] (مص مرکب ) ترس دادن . بیم دادن : تهدید تیغ میدهد آوخ کجاست تیغتا چون حلیش دست بگردن درآورم . خاقانی .خاقانی را دلیست چون پیکر تیغرخ چون حلی و سرشک چون گوهر تیغتهدید سر تیغ دهی ، کو سر تیغتا دست حمایل کنم اندر بر تیغ. خاقانی (چ ...
-
بهارخوش
لغتنامه دهخدا
بهارخوش . [ ب َ خوَش ْ / خُش ْ ] (اِ مرکب ) گوشتی که آنرانمکسود نموده خشک سازند و بتازی قدید گویندش . (برهان ). گوشتی باشد که آنرا نمکسود نموده خشک نمایند و برای زمستان نگهدارند و بعربی آنرا قدید خوانند در این صورت بفتح «خ » که صاحب برهان گفته غلط اس...
-
افشای راز کردن
لغتنامه دهخدا
افشای راز کردن . [ اِ ی ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) راز کس آشکارا کردن . طنبور از غلاف بیرون آوردن و بیرون کردن . طنبور از جوال بیرون کردن . زنار از زیر خرقه گشادن . شیشه بر سر بازار شکستن . شیشه بر سر کسی شکستن . شیشه بر سنگ زدن و آمدن . سرپوش از روی راز ...
-
سر
لغتنامه دهخدا
سر. [ س َ ] (اِ) پهلوی «سر» ، اوستا «سره » «بارتولمه 1565» «نیبرگ 202»، در پهلوی «اسر» (بی سر، بی پایان )، هندی باستان «سیرس » (رأس )، ارمنی «سر» (ارتفاع ، نوک و قله ، نشیب )، کردی ، افغانی ، بلوچی و سریکلی «سر» ، استی «سر» ، وخی ، سنگلیچی و منجی «س...
-
سر خاریدن
لغتنامه دهخدا
سر خاریدن .[ س َ دَ ] (مص مرکب ) خاراندن سر با سر انگشتان . || کنایه از نومید شدن . (برهان ) : درست ناید از آن مدعی حکایت عشق که در مواجهه تیغش زنند و سر خارد. سعدی .مباد آن روز کز درگاه لطفت بدست ناامیدی سر بخاریم . سعدی . || خجل شدن وشرمنده گردیدن ...
-
برسر
لغتنامه دهخدا
برسر. [ ب َ س َ ] (ق مرکب ) باضافه . بعلاوه .اضافه بر آن . علاوه برآن . فضله . زیادتی : برآمد چهل سال و برسر دو ماه که تا بر نهادم ز شاهی کلاه . فردوسی .چو سی سال بگذشت برسر دو ماه پراکنده شد فر و اورند شاه . فردوسی .هرچه باید در آدمی زهنرداشت آن جمل...