کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صفایح پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
صفایح
لغتنامه دهخدا
صفایح . [ ص َ ی ِ ] (ع اِ) ج ِ صفیحة. رجوع به صفائح و رجوع به صفیحة شود.
-
جستوجو در متن
-
صفیح
لغتنامه دهخدا
صفیح . [ ص َ ] (ع ص ، اِ) آسمان یا آسمان بالائین . (منتهی الارب ). || روی پهناور از هر چیزی . (منتهی الارب ). وجه کل شی ٔ عریض . (اقرب الموارد). || پوست روی . (مهذب الاسماء). || تخته ٔ در. ج ، صفایح . || سنگ پهن . (مهذب الاسماء).
-
شاموسی
لغتنامه دهخدا
شاموسی . (ص نسبی ) قسمی گل مختوم که از جزیره ٔ شامُس آرند. (یادداشت مؤلف ).- طین شاموسی ، شامُسی ؛کوکب الارض نیز گویند قسمی از آن سفید و ناصاف و با صفایح و شبیه به حجرالمسن با اندک براقی میباشد و قسمی بسیار سفید و دقیق و سبک و بسیار بر زبان می چسبد...
-
سواقی
لغتنامه دهخدا
سواقی . [ س َ ] (ع اِ) ج ِ ساقیه ، به معنی جوی خرد. (غیاث اللغات ). رگهای خردتر از جداول . (یادداشت بخط مؤلف ) : و سواقی انهاراز ایثار و نثار ازهار پنداری صفایح هندی آبدار است . (جهانگشای جوینی ). و سواقی و انهار را مساحت نکند و نپیماید. (تاریخ قم ص...
-
صفیحة
لغتنامه دهخدا
صفیحة. [ ص َ ح َ ] (ع ص ، اِ) شمشیر پهناور. || روی پهن از هر چیزی . || تخته ٔ در. || سنگ پهن . (منتهی الارب ).- صفیحة الوجه ؛ پوست [ روی ] . (منتهی الارب ). ج ، صفایح .|| هر یک از هشت استخوان که جمجمه مرکب از آن است و آن را قبیله نیز گویند. || مقصود...
-
قشارکندر
لغتنامه دهخدا
قشارکندر. [ ق َ ک ُ دُ ] (اِ مرکب ) صفایح باریک کندر است شبیه به پوست ، و او را از کندر لطیف تر دانسته اند. (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). آرد کندر که از سودن به یکدیگر پیدا شود. طبیعت آن گرم و خشک بود در دویم و در وی قبضی قوی بود، چون بر جراحتهاپاشند گوشت بر...
-
فطر
لغتنامه دهخدا
فطر. [ ف ُ ] (ع اِ) نباتی است سفید بشکل نصف تخم مرغ که منکوس باشد و بی برگ و گل و ساقش بسیار کوتاه و جوف او مملو از صفایح ، و مأکول ، او را به فارسی قارچ [ خوانند ] و فطر و کماءة اسم جنس مأکول و غیرمأکول آنند... (از تحفه ٔ حکیم مؤمن ). نوعی ازسما...
-
اعنان
لغتنامه دهخدا
اعنان . [ اَ ] (ع اِ) اطراف درخت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کرانها و اطراف درخت . (از اقرب الموارد). || جوانب و نواحی آسمان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). نواحی و صفایح آسمان . (از اقرب الموارد). || آنچه به نظر آید از...
-
زنجار
لغتنامه دهخدا
زنجار.[ زِ / زَ ] (معرب ، اِ) زنگار، معرب است . (منتهی الارب ). معرب زنگار است و آن دو نوع می باشد معدنی و عملی و بهترین آن معدنی است از کان مس آورند. (برهان ). بالفتح زنگار معرب است چرا که فعلان به فتح اول مختص به رباعی مضاعف است در غیر آن جائز نیست...
-
ام
لغتنامه دهخدا
ام . [ اُم م ] (ع اِ) مادر. (ترجمان علامه ، تهذیب عادل ) (غیاث اللغات ) (منتهی الارب ) (آنندراج ). والده . (اقرب الموارد). مام . ماما. مادر. ننه . دا (در تداول بختیاری ). ج ، اُمّات و اُمَّهات نیز گویند، امات و امهات جمع آن ، یا امهات برای ذوی العقول...
-
طین قیمولیا
لغتنامه دهخدا
طین قیمولیا. [ ن ِ ؟ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حجرالرخام هم خوانند و آن مانند صفایح رخام بود سفید و براق و خشبوی و گویند از وی بوی کافور آید چون تازه بود و آن نازک بود مانند جبسین و آن نوعی از رخام است . دیسقوریدس گوید آن دو نوع باشد یکی سفید و دیگر...
-
فرس
لغتنامه دهخدا
فرس . [ ف َرَ ] (ع اِ) اسب تازی . (بحر الجواهر). اسب نر و ماده . ج ، اَفراس ، فُروس . (منتهی الارب ). حیوانی اهلی است که بیشتر در سواری به کار رود. مذکر آن را حصان و مؤنث آن را حِجر گویند. (اقرب الموارد) : قدم نه اول اندر شرع آنگاهی طریقت جوچو علم ه...
-
اسفیداج
لغتنامه دهخدا
اسفیداج . [ اِ ] (معرب ، اِ مرکب ) معرب سفیداب یا سفیدا، چه در کلمه ای که آخر آن الف باشد در حالت تعریب جیم زیاده کنند و در عرف آنرا سفیده ٔ کاشغری گویند. (غیاث ). اسفیذاج ، بالکسر؛ سپیده و معرّب آن است ، و آن خاکستر قلعی است و اسرب ، اذا شدّد علیه ا...
-
اسطرلاب
لغتنامه دهخدا
اسطرلاب . [ اُ طُ ] (معرب ، اِ) (از: یونانی ِ اَسْترُن ، ستاره + لامبانِئین ، گرفتن ) اُسترلاب . اُصطرلاب . سُتُرلاب . سُطُرلاب . صُلاّب . آلتی است که برای مشاهده ٔ وضع ستارگان و تعیین ارتفاع آنها در افق بکار میرفت . آلتی باشدکه بیشتر از برنج سازند و...