قشارکندر. [ ق َ ک ُ دُ ] (اِ مرکب ) صفایح باریک کندر است شبیه به پوست ، و او را از کندر لطیف تر دانسته اند. (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). آرد کندر که از سودن به یکدیگر پیدا شود. طبیعت آن گرم و خشک بود در دویم و در وی قبضی قوی بود، چون بر جراحتهاپاشند گوشت برویاند و اگر بر ریشهای دشوار افشانند به صلاح آورد و شفا بخشد و چون زن به خود برگیرد رطوباتی که در رحم روانه بود و مزمن شده باشد بازدارد و جهة نفث دم و قرحه ٔ امعاء چون بیاشامند نافع بود و اگر بریان کرده بود حکه ٔ چشم را زایل گرداند و اگر چون مرهم بر شکم نهند ببندد و بَدَل آن دو وزن آن کندر بود به وزن آن و دقاق آن . رجوع به مخزن الادویه شود.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.