کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صعوبت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای همآوا
-
صعوبة
لغتنامه دهخدا
صعوبة. [ ص ُ ب َ ] (ع مص ) دشوار شدن کار و مشکل گردیدن . (منتهی الارب ). دشخوار شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر زوزنی ). دشوارشدن . (دهار). || (اِمص ) دشواری . (غیاث اللغات ). سختی . عسرت . ناخواری . خلاف سهولت : سهل باشد صعوبت ظلمات گر بدست آید آب...
-
جستوجو در متن
-
مصاعبت
لغتنامه دهخدا
مصاعبت . [ م ُ ع َ / ع ِ ب َ ] (از ع ، اِمص ) صعوبت . سختی و دشواری . تنگنا وسختی : خود را در معرض متاعبت و مصاعبت آوردن و بلا به مغناطیس به خود کشیدن ... کار عاقلان نیست . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 58). و رجوع به صعوبت شود.
-
ناخواری
لغتنامه دهخدا
ناخواری . [ خوا / خا ] (حامص مرکب ) صعوبت .دشواری . || عسرت . خشونت . زمختی . درشتی .
-
عرضیة
لغتنامه دهخدا
عرضیة. [ ع ُ ضی ی َ ] (ع ص نسبی ) ناقة عرضیة؛ أی صعبة. (منتهی الارب ). ماده شتر که در او سختی و صعوبت باشد. (از اقرب الموارد). || (اِمص ) فیه عرضیة؛ یعنی در او بی باکی و سختی و سرکشی است . (منتهی الارب ). نخوت و صعوبت و قلت مبالات . (ناظم الاطباء). ...
-
درشت گذار
لغتنامه دهخدا
درشت گذار. [ دُ رُ گ ُ ] (ص مرکب ) صعب العبور: عِرق ؛ کوه درشت گذار که از جهت صعوبت بر آن برآمدن نتوانند. (منتهی الارب ).
-
پشت راست کردن
لغتنامه دهخدا
پشت راست کردن . [ پ ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پس از نهادن باری سنگین که پشت خم کرده بود راست ایستادن . || از صعوبت و سختی رهائی یافتن .
-
عفکاء
لغتنامه دهخدا
عفکاء. [ ع َ ] (ع ص ) مؤنث أعفک . (اقرب الموارد). ج ، عُفک . (اقرب الموارد). رجوع به أعفک شود. || شترماده ای که در آن اندک سرکشی باشد. (منتهی الارب ). ناقه که در آن صعوبت و سختی باشد. (از اقرب الموارد).
-
لعل از سنگ زادن
لغتنامه دهخدا
لعل از سنگ زادن . [ ل َ اَس َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از به دست آوردن چیزی است در نهایت صعوبت و سختی . (برهان ). حاصل کردن چیزی به مشقت بسیار. (آنندراج ). لعل از سنگ دادن . (برهان ).
-
بخون
لغتنامه دهخدا
بخون . [ ب َ ] (اِخ ) نام ستاره ٔ مریخ است که در فلک پنجم می باشد. (برهان قاطع) (آنندراج ). مریخ . (انجمن آرا) (ناظم الاطباء) (فرهنگ سروری ). || (اِ) صعوبت و اشکال . (ناظم الاطباء).
-
عظیم الشأن
لغتنامه دهخدا
عظیم الشأن . [ ع َ م ُش ْ ش َءْن ْ ] (ع ص مرکب ) عظیم شأن . دارای شأن عالی . عظیم رتبت . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به عظیم شأن شود : در آن دودمان عظیم الشأن مصیبتی در غایت صعوبت اتفاق اتفاد. (حبیب السیر چ طهران ج 3 جزو 5 ص 323).
-
نفوه
لغتنامه دهخدا
نفوه . [ ن ُ ] (ع مص ) سست و بددل گردیدن بعد قوت و دلیری . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). سست دل گردیدن کسی پس از دلیری . (ناظم الاطباء). سست دل و ترسو شدن . (از اقرب الموارد). || ذلیل و رام گردیدن سپس سختگی و درشتی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ذلیل ش...
-
صعبی
لغتنامه دهخدا
صعبی . [ ص َ ] (حامص ) صعوبت . صعب بودن . دشوار بودن . بزرگ بودن : از صعبی هزیمت و بیم نشابوریان که از جان خود بترسیدندی در آن رزان و باغها خود راافکندند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 436). یا بسبب صعبی درد، قوت آن اندام ساقط شود. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).طمع ...
-
صعوبة
لغتنامه دهخدا
صعوبة. [ ص ُ ب َ ] (ع مص ) دشوار شدن کار و مشکل گردیدن . (منتهی الارب ). دشخوار شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر زوزنی ). دشوارشدن . (دهار). || (اِمص ) دشواری . (غیاث اللغات ). سختی . عسرت . ناخواری . خلاف سهولت : سهل باشد صعوبت ظلمات گر بدست آید آب...
-
شرزة
لغتنامه دهخدا
شرزة. [ ش َ زَ ] (ع اِ) یکی شرز، بمعنی شدید و سخت . (از اقرب الموارد). شدیده ای از شداید دهر. (یادداشت مؤلف ). || هلاکت . (ناظم الاطباء): رماه اﷲ بشرزة لاینحل منها؛ ای اهلکه . (از اقرب الموارد). || (مص مرة). قوت . شدت . صعوبت . درشتی . سختی .