کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صدای بوقلمون در اوردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
صدای بم
لغتنامه دهخدا
صدای بم . [ ص َ / ص ِ ی ِ ب َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به بم شود.
-
صدای زیر
لغتنامه دهخدا
صدای زیر. [ ص َ / ص ِ ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به زیر شود.
-
صدای لرزان
لغتنامه دهخدا
صدای لرزان . [ ص َ / ص ِ ی ِ ل َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) صدای مرتعش . آوازی که هنگام خروج از گلو لرزان بیرون می آید، از ترس یا حزن یا موجبات دیگر.
-
جستوجو در متن
-
دیک هندی
لغتنامه دهخدا
دیک هندی . [ ک ِ هَِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بوقلمون . (ناظم الاطباء). دیک رومی یا حبشی یا هندی نام اول در مصر و دوم در شام بر بوقلمون اطلاق میشود. (از ذیل لسان العرب چ دار لسان العرب بیروت ).
-
بوقلمونی
لغتنامه دهخدا
بوقلمونی . [ ق َ ل َ ] (ص نسبی ) رنگارنگ . مختلف اللون . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ) : خوبتر از بوقلمون یافتم بوقلمونیها در نوبهار. منوچهری . || (حامص ) حالت و چگونگی بوقلمون . رنگارنگی : کاین نمط از چرخ فزونی کندبا قلمم بوقلمونی کند.نظامی .
-
بوبراقش
لغتنامه دهخدا
بوبراقش . [ ب َ ق ِ ] (ع اِ مرکب ) بوقلمون . (ناظم الاطباء) (اشتینگاس ). رجوع به ابوبراقش در همین لغت نامه و الجماهر بیرونی ص 75 شود.
-
پیروج
لغتنامه دهخدا
پیروج . (اِ) مرغی است که سر و گردن او ساده و بی پر میباشد و هر ساعتی برنگی می نماید و از بالای منقار او پوستی مانندخرطوم فیل آویخته است و فیلمرغ همانست . (برهان ). صاحب انجمن آرا گوید آن غیر بوقلمون است . و صاحب جهانگیری گوید: مرغی است مأکول اللحم ک...
-
بوقلمون
لغتنامه دهخدا
بوقلمون . [ ق َ ل َ ] (اِ) دیبای رومی را گویند و آن جامه ای است که هر لحظه برنگی نماید. (برهان )(آنندراج ). نوعی از دیبای که هر لحظه برنگ دیگر نماید. (غیاث ) (اوبهی ). معرب و محرف از «خامائیلئون » یونانی . دیبای رومی که رنگ آن متغیر نماید. (از فرهنگ ...
-
گسترانیده
لغتنامه دهخدا
گسترانیده . [ گ ُت َ دَ / دِ ] (ن مف ) گسترده شده . پهن شده : باد در سایه ٔ درختانش گسترانیده فرش بوقلمون . سعدی .و رجوع به گستردن و گسترانیدن شود.
-
گلیون
لغتنامه دهخدا
گلیون . [ گ َ ] (اِ) مخفف انگلیون . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). نوعی از اقمشه ٔ هفت رنگ باشد، چنانکه هر هفت رنگ را در آن توان دید و آنرا بوقلمون هم میگویند. (برهان ) (آنندراج ) (جهانگیری ).
-
آفتاب پرستک
لغتنامه دهخدا
آفتاب پرستک . [ پ َ رَ ت َ ] (اِ مرکب ) مصغر آفتاب پرست . درختی خرد که برگهای آن جمله سوی آفتاب باشد، و در هند آن را هرهر گویند. || جامه ٔ بوقلمون که رنگ رنگ نماید. (مؤیدالفضلاء).
-
قرقوبی
لغتنامه دهخدا
قرقوبی . [ ق ُ ] (ص نسبی ) نسبت است به قرقوب .(آنندراج ) (انساب سمعانی ). || (اِ) جامه ای است منسوب به قرقوب که در آنجا بافند : ز قرقوبی به صحراها فروافکنده بالش هاز بوقلمون به وادیها فروافکنده بسترها. منوچهری (از آنندراج ).رجوع به قرقوب شود.
-
کون سوزه
لغتنامه دهخدا
کون سوزه . [ زَ / زِ ] (اِمص مرکب ) کون سوختگی . || در تداول عامه ، کنایه از زیان سخت دیدن . کلاه به سر شخص رفتن . (فرهنگ فارسی معین ). || تأثر و تألمی شدید و بیشتر از حسد. اسف بسیار. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || (اِ مرکب ) مرضی که در پاره ای مر...
-
میش مرغ
لغتنامه دهخدا
میش مرغ . [ م ُ ] (اِ مرکب ) پرنده ای آبی و کبودرنگ که آن را خرچال نیز گویند. (از برهان ) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج ). مرغی است آبی رنگ و آن بزرگتر از بوقلمون است و در اطراف کرمانشاهان بسیار است و آن را شکارچیان صید کنند. خرچال .توقدری . هوبره . ...