کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صحافی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
صحافی
لغتنامه دهخدا
صحافی . [ ص َح ْ حا ] (حامص ) عمل صحاف . صحافی کردن . رجوع به صحاف و صحافی کردن شود.
-
واژههای مشابه
-
صحافی کردن
لغتنامه دهخدا
صحافی کردن . [ ص َح ْ حا ک َ دَ ] (مص مرکب ) صحافی .انجام دادن عمل صحافی . رجوع به صحاف و صحافی شود.
-
جستوجو در متن
-
جلدبندی
لغتنامه دهخدا
جلدبندی . [ ج ِب َ ] (حامص مرکب ) صحافی . جلدسازی . (ناظم الاطباء).
-
تیلار
لغتنامه دهخدا
تیلار.(ع اِ) ابزاری که کتاب را برای بهم پیوستن و دوختن و صحافی کردن بر آن قرار دهند. (از دزی ج 1 ص 156).
-
جلدگری
لغتنامه دهخدا
جلدگری . [ج ِ گ َ ] (حامص مرکب ) عمل جلدگر. صحافی : گمان برم که به ورّاقی و به جلدگری ز کلک و گهزن و سنگ تراش و نشکرده .سوزنی .
-
روشن اصفهانی
لغتنامه دهخدا
روشن اصفهانی . [ رَ ش َ ن ِ اِ ف َ ] (اِخ ) ملامحمد صادق ... از شاعران دوره ٔ قاجاریه و مردی صافی اندیشه و باذوق بود و از راه صحافی در تهران امرار معاش میکرده است . رجوع به مجمع الفصحاء و فرهنگ سخنوران شود.
-
مجلدگری
لغتنامه دهخدا
مجلدگری . [ م ُ ج َل ْ ل َ گ َ ] (حامص مرکب ) شغل و عمل مجلدگر. صحافی : در مجلدگری مرا هنری است که کتابی به صد مدد سازم .علی تاج حلوایی .
-
تسلیم
لغتنامه دهخدا
تسلیم . [ ت َ ] (اِخ ) محمدطاهر شیرازی که به شغل صحافی اشتغال داشت از اوست : از بس ز آشنایی مردم رمیده ام دایم تلاش معنی بیگانه میکنم .(از قاموس الاعلام ترکی ).
-
وصالی
لغتنامه دهخدا
وصالی . [ وَص ْصا ] (حامص ) عمل وَصّال . ترمیم و اصلاح و صحافی کتابی کهنه که بخشی از اوراق آن اسقاط شده باشد. پیوند کردن کتاب کهنه یا ازکاررفته . (آنندراج ) : چند در ملک عدم تعمیر را والی کنم این کهن مجموعه را تا چند وصالی کنم ؟ محسن تأثیر (از آنندر...
-
تک برگ
لغتنامه دهخدا
تک برگ . [ ت َ ب َ ] (اِ مرکب ) اصطلاح ورق بازان در بازی ورق . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || در صحافی ، در تداول لت در جزوه و کتاب ، و آن ورقی است خارج از صفحات متصل یک فرم چاپی که در اول یا وسط کتاب و جزوه افزایند بخاطر افزایش بر مطالب یا جبران افتا...
-
کتابچه
لغتنامه دهخدا
کتابچه . [ ک ِ چ َ / چ ِ ] (اِ مصغر) کتاب کوچک . (فرهنگ فارسی معین ) (ناظم الاطباء). || در تداول امروز دفتر سفید کوچک بقطع خشتی یا رقعی و کوچکتر برای تحریر. اوراق سفید که بر هم نهند و بشکل کتاب مجلد و صحافی کنند برای تحریر. || طومار یا دفتر مالیات که...
-
زرکوب
لغتنامه دهخدا
زرکوب . [ زَ ] (نف مرکب ) کسی که ورق طلا و نقره سازد. (آنندراج ). زرکوبنده . آنکه شغلش طلاکوبی است . (فرهنگ فارسی معین ). زرسای و سازنده ٔ زر جهت تذهیب و نقاشی . طلاکوب . (ناظم الاطباء). رجوع به تذکرة الملوک چ 2 ص 22 و 71 شود. || (ن مف مرکب ) زرکوبید...
-
قرشی
لغتنامه دهخدا
قرشی . [ ] (اِخ ) شاعری است . درمجالس النفایس آورد که : در سمرقند میبود، و در بازار دکان صحافی داشته و جمیع ظرفاء در دکان او جمع میگشته اند، او از این جمعیت پریشان میگشته زیرا که مانعمشتری میشده اند، و مولانا در شکایت این مطلع گفته :نیست آیین محبت کر...