کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صاین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
نصرةالدین
لغتنامه دهخدا
نصرةالدین . [ ن ُ رَ تُدْ دی ] (اِخ ) رکن الدین (خواجه ...) صاین فسائی ملقب به نصرةالدین عادل ، وزیر سلطان ابوسعید بهادرخان است . وی پس از فوت خواجه تاج الدین علی شاه جیلان به سال 724 یا 725 هَ . ق . به وزارت رسید. رجوع به تاریخ عصر حافظ ج 1 ص 21 و ف...
-
درویش
لغتنامه دهخدا
درویش . [ دَرْ ] (اِخ ) احمد قابض . از وزرا و رجال دولت تیموریان در هرات . وی ابتدا جزو اراذل عمال بود و به صاحب جمعی و قابضی قیام می نمود سپس ترقی کرد و امیر تومان دارالسلطنه ٔ هرات شد. در سال 911 هَ . ق . بوسیله ٔ خواجه صاین الدین علی دستگیر گشت و ...
-
رکن الدین
لغتنامه دهخدا
رکن الدین . [ رُ نُدْ دی ] (اِخ ) صاین هروی اصفهانی . از گویندگان و دانشمندان عصر شاهرخ پسر امیر تیمور بود. رجوع به مجمع الفصحاء ج 2 ص 19 و قاموس الاعلام ترکی ج 3 و تاریخ عصر حافظ ص 45 و 257 و ماده ٔ صائن (رکن الدین هروی ) شود.
-
صائن ملکشاه
لغتنامه دهخدا
صائن ملکشاه . [ ءِ م َ ل ِ ] (اِخ ) پادشاه بخارا. در جهانگشای جوینی نام وی آمده است و مؤلف کتاب در ذکر احوال کورکوز گوید: ادکو تیموربا قومی از نمامان و غمازان برفتند به اتفاق به بخارا رسیدند، ملک بخارا صاین ملکشاه ایشان تمامت را ضیافت کرد در خانه ٔ ...
-
متورع
لغتنامه دهخدا
متورع . [ م ُ ت َ وَرْ رِ ] (ع ص ) پرهیزگار و پارسا. (غیاث ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) : اینکه پدرم ترا دوست بود و در معیشت متورع بود. (کشف الاسرار ج 2 ص 548). در مواضی ایام دهقانی بوده است صاین و متدین و متورع و متقی . (سندبادنامه ص 129). و رجوع به ...
-
ظهیرالدین
لغتنامه دهخدا
ظهیرالدین . [ ظَ رُدْ دی ] (اِخ ) (امیر...) ابراهیم صواب . در مبداء حال ملازمت امیر پیر حسین چوپانی می کرد و در آن اوان در خدمت جناب مبارزی بود. از آن جناب رخصت گرفته به شیراز شتافت و امیر شیخ رقم عزل بر صحیفه ٔ شمس الدین صاین و سیدغیاث الدین علی کشی...
-
طیب شاه
لغتنامه دهخدا
طیب شاه . [ طَی ْ ی ِ ] (اِخ ) ملقب به امیر. از امرای عصر امیر پیر حسین چوپانی که با چند تن از همراهان دیگر وی مانند شمس الدین صاین قاضی سمنانی و امی زاده علی پیلتن یکباره از امیر پیرحسین گریخت وبملک اشرف که با امیر پیر حسین نبرد میکرد، پیوست . رجوع ...
-
غیاث الدین
لغتنامه دهخدا
غیاث الدین . [ ثُدْ دی ] (اِخ ) (سید...) علی یزدی . وزیر شیخ ابواسحاق . وی پس از کشته شدن مولانا شمس الدین صاین در امر وزارت استقلال یافت و پس از گرفتاری شیخ ابواسحاق به دست امیر محمد مظفر در جمادی الاولی به سال 758 هَ. ق . شهید شد. (از دستور الوزراء...
-
مواضی
لغتنامه دهخدا
مواضی . [ م َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ ماضیة.- مواضی ایام ؛ گذشته های زمان . (از یادداشت مؤلف ) : در مواضی ایام و سوالف اعوام در اقلیم هندوستان پادشاهی بوده است . (سندبادنامه ص 31). آورده اند که در مواضی دهر و سوالف سنین و شهور... (سندبادنامه ص 218). در مو...
-
صائن وزیر
لغتنامه دهخدا
صائن وزیر. [ ءِ ن ِ وَ ] (اِخ ) نصرةالدین عادل ، ملقب به رکن الدین صائن . خوندمیر گوید: وی از اولاد ضیاءالملک محمدبن مودود بود. و ضیاءالملک در زمان سلطان محمد خوارزمشاه به منصب عارضی سپاه اشتغال داشت ، و در آن اوان که سلطان جلال الدین در کنار آب سند ...
-
صائن سمنانی
لغتنامه دهخدا
صائن سمنانی . [ ءِ ن ِ س ِ ] (اِخ ) شمس الدین محمود(قاضی ...). وی در سلک ارکان دولت امیر پیرحسین چوپانی که روزی چند حاکم بود انتظام داشت و در آن اوان که ملک اشرف به اتفاق امیر شیخ ابواسحاق بعزم تسخیر شیراز توجه کرد، مولانا شمس الدین در مرافقت امیر جل...
-
رکن الدین
لغتنامه دهخدا
رکن الدین . [ رُ نُدْ دی ] (اِخ ) صاین فسایی ملقب به نصرةالدین عادل وزیر سلطان ابوسعید بهادرخان ، از فرزندان ضیاءالملک محمدبن مودود عارض سپاه سلطان محمد خوارزمشاه بود. (از حبیب السیر چ خیام ج 3 صص 208 - 209).و رجوع به ذیل جامع التواریخ رشیدی ص 116 و ...
-
باباخیرا
لغتنامه دهخدا
باباخیرا. [ خ َ رُل ْ لاه ] (اِخ ) (درویش ...) چون سلطان مراد از ظاهر ساوه کوچ فرمود هوس تسخیر سایر ممالک موروثی کرده بجانب تبریز نهضت نمود و الوند نیز بجانب او متوجه گشته نواحی صاین قلعه را معسکر ساخت و سلطان مراد به چهارفرسخی اردوی پسرعم رسیده بخیا...
-
ضیاءالملک
لغتنامه دهخدا
ضیاءالملک . [ ئُل ْ م ُ ] (اِخ ) محمدبن مودود. از ارکان دولت و اعیان حضرت سلطان محمد خوارزمشاه بوده است و به تقلد شغل عرض عساکر سلطان محمد خوارزمشاه موسوم . هنگامی که سلطان جلال الدین با لشکر چنگیزخان در کنار آب سند مصاف داد و چون شکسته شد بر آب رود ...
-
متدین
لغتنامه دهخدا
متدین . [ م ُ ت َ دَی ْ ی ِ ] (ع ص ) راستکار و دیندار. (منتهی الارب ). دیندار و راستکار. (آنندراج ). راستگار و دین دار و فربود. (ناظم الاطباء). مأخوذ از تازی ، دیندار و فربود و راست و درست و شاهیده و درستکار و راستکار و پایدار و در دین خود و شاهنده ...