کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صالح پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
صالح
لغتنامه دهخدا
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن ابراهیم حلبی ، معروف به دادیخی . وی شاعری ادیب بود ودر اوائل قرن یازدهم میزیست . محمد امین دمشقی در ذیل نفحة او را ذکر کرده و صاحب اعلام النبلاء اشعاری ازوی بیاورده است . (اعلام النبلاء ج 6 صص 438 - 443).
-
صالح
لغتنامه دهخدا
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن صالح بن علی بن احمد العبری . وی یکی از قضات یمن و فقیهی خوش سیرت بود و بسال 665 هَ . ق . درگذشت و مدتی قضاوت منطقه ٔ یمامه داشت . (اعلام زرکلی ص 424).
-
صالح
لغتنامه دهخدا
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن محمدبن طلحةبن عبیداﷲ. وی از پدر خویش روایت کند. عسقلانی گوید: ابن معین او را در مجاهیل و ابن حبان وی را در ثقات شمرده است و ابن حبان گوید طلحةبن صبیح از وی روایت کند. (لسان المیزان ج 3 ص 164).
-
صالح
لغتنامه دهخدا
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن ابی اخضر یمامی ، مولای هشام بن عبدالملک . وی شاگرد و خادم زهری بود و در بصره از وی روایت کرد و از محمدبن منکدر و جز ایشان روایت دارد و از وی ابوداود طیالسی و نضربن شمیل و جماعتی روایت کنند و سند وی به ابی هریره رسد. وهب بن ج...
-
صالح
لغتنامه دهخدا
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن ابی اسود. وی فقیهی است ازمشایخ شیعه و او را کتابی است . (ابن الندیم ). صاحب لسان المیزان گوید وی از اعمش و جز او روایت کند و ابن عدی گوید: حدیثهای او صحیح نیست . محمدبن حسن سلولی از وی از اعمش آرد که جابر را پرسیدم : مقام عل...
-
صالح
لغتنامه دهخدا
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن ابی النجم . ابن ندیم وی را در شمار شعرای کتاب آورده و گوید مقل است . (الفهرست ص 236).
-
صالح
لغتنامه دهخدا
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن ابی بکربن احمدبن عمر الاصیل ، ملقب به صلاح الدین و معروف به ابن السفاح المرداسی الشافعی . وی از حسن خط بهره داشت و او را شهامت و حشمتی بود و وجاهتی نزد حکام . پدر وی او را زنی زیبا و ثروتمند داد و صالح با وی به خوشی بزیست ، ...
-
صالح
لغتنامه دهخدا
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن ابی جبیر. رجوع به صالح بن جبیر شود.
-
صالح
لغتنامه دهخدا
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن ابی حسان مدنی . شیخ طوسی در رجال وی را در عداد اصحاب امام سجاد (ع ) بشمار آورده است . (تنقیح المقال ج 2 ص 91).
-
صالح
لغتنامه دهخدا
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن ابی حماد، مکنی به ابوالخیر رازی . شیخ طوسی در رجال گاهی وی را در شمار اصحاب امام جواد محمدبن علی (ع ) و زمانی در شمار اصحاب امام هادی (ع ) و سوم بار در عداد اصحاب امام عسکری (ع )آورده است و در فهرس گوید: او را کتابی است که ا...
-
صالح
لغتنامه دهخدا
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن ابی صالح . بهبهانی صاحب تعلیقه ذیل ترجمه ٔ محمدبن جعفر اسدی گوید وی وکیل امام بود ومحمدبن احمدبن یحیی از وی روایت کند و شاید که وی صالح بن محمدبن خلیل باشد. (تنقیح المقال ج 2 ص 91).
-
صالح
لغتنامه دهخدا
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن ابی مریم ، مکنی به ابوخلیل . تابعی است . رجوع به ابوخلیل صالح شود.
-
صالح
لغتنامه دهخدا
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن ابی مقاتل هروی . رجوع به صالح بن احمدبن یونس شود.
-
صالح
لغتنامه دهخدا
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن احمد الحلبی . وی از احمدبن حنبل روایت کند. (مناقب احمدبن حنبل ص 97).
-
صالح
لغتنامه دهخدا
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن احمد مرتینی . وی بسال 1218 هَ . ق . در ادلب از اعمال حلب متولد شد و هم بدانجا نشأت یافت و نزد پدرو دیگر علمای ادلب علم فراگرفت و در صناعت نظم و نثر رنج برد و بهره ٔ وافر به دست کرد. از نثر لطیف وی رساله ای است در احوال ابرا...