کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شیلم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شیلم
لغتنامه دهخدا
شیلم . [ ش َ / ش ِ ل َ ] (اِ) جلیف . بشت . رغید. تلخه . چنگک . دنقه . چنگلک . زوان . شالم . شولم . زؤان . زیوان . سعیع. شلک . چنگک که با غله مخلوط شود و آنرا تلخ کند. (یادداشت مؤلف ). نام دارویی است که آنرا با گوگرد بر بهق طلا کنند نافع باشد، و آنر...
-
شیلم
لغتنامه دهخدا
شیلم . [ ش َ ل َ ] (ع اِ) گندم دیوانه که شولم و شالم نیز گویند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || (ص ) مرد بخیل و لئیم و پست نظر. (از ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
دنقه
لغتنامه دهخدا
دنقه . [ دَ ق َ /ق ِ ] (از ع ، اِ) تلخ دانه که میان گندم زارها روید. (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). شیلم است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). جسمی است دوایی ، آنچه در میان گندم روید مسکر و مدر باشد و آن را شیلم و شلمک نیز گویند. (برهان ). شیلم . زوان . جنبه . ...
-
بشت
لغتنامه دهخدا
بشت .[ ب ِ ] (ع اِ) جلیف . شیلم . زوان . دانه ٔ گیاهی بچند ماش یا ارزن . رجوع به لغات فوق و مخزن الادویه شود.
-
شالم
لغتنامه دهخدا
شالم . [ ل ِ ] (ع اِ) دانه ٔ تلخ که با گندم آمیزد. (ازاقرب الموارد). گندم دیوانه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). چَودار (در تداول مردم قزوین ). شَولَم . شَیلَم . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به شیلم شود. || بعربی سیم است . (فهرست مخزن الادویه...
-
شولم
لغتنامه دهخدا
شولم . [ ش َ ل َ ] (ع اِ) گندم دیوانه . مترادف شالم . (منتهی الارب ). شالم . شیلم . زؤان . زیوان . سعیع. شلمک . (یادداشت مؤلف ).
-
شلمک
لغتنامه دهخدا
شلمک . [ ش َ م َ ] (اِ) نام دارویی که شلیم نیز گویند. (ناظم الاطباء). داروی است که چون با گوگرد بر بهق طلا کنند نافع باشد و آنرا شلیم نیز گویند. (انجمن آرا) (آنندراج ) (برهان ). ریوان . زوان . شالم . شولم . شلیم . سعیع. (یادداشت مؤلف ). گیاهی است از...
-
کرکاس
لغتنامه دهخدا
کرکاس . [ ک َ ] (اِ) تخم گیاهی است که آن را دوسر گویند و در میان زراعت گندم وجو روید. گرم و خشک است در اول و دوم و محلل ورم خنازیر باشد و شیلم همان است . (برهان ). نوعی از غله که دوسر نیز گویند. (ناظم الاطباء). در لهجه ٔ مردم گلپایگان گُرگاس است . تخ...
-
طبقا
لغتنامه دهخدا
طبقا. [ طَ] (معرب ، اِ) بلغت رومی نوعی از گندم باشد، لکن باریکتر از گندم است و آنرا بفارسی کاکل گویند. خوردن آن اسب را ضرر نرساند، لکن آدمی را ضرر به معده رساند. (برهان ) (آنندراج ). نوعی از گندم است ، اما باریکتربود، و حشیش وی یک بالای مرد بود، و در...
-
زیوان
لغتنامه دهخدا
زیوان . [ زی ] (اِ) دانه ای که در گندم زارها روید و سیاه رنگ باشد و خوردن آن خدارت و دیوانگی آورد. (ناظم الاطباء). زؤان . شالم . شولم . شیلم . سعیع. شلمک . زوان . تلخ دانه . تلخه . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : ... در میان آن کشتزار، تلخ دانه انداخت ک...
-
بهمی
لغتنامه دهخدا
بهمی . [ ب ُ ما ] (ع اِ) گیاهی است شبیه به نبات جو، بهماة، یکی یا واحد و جمع در وی یکسان است ، و الف آن برای تأنیث ، پس منون نشود. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).نباتی است شبیه به نبات جو و از آن کوتاه تر و باریکتر و خ...
-
چچن
لغتنامه دهخدا
چچن . [ چ ِ چ ِ ] (اِ) در مازندران گیاهی را گویند که در گندم زارها روید، و دانه ای دارد شبیه دانه ٔ گندم ولی سیاه رنگ که با گندم مخلوط شود و نان را بدمزه کند و چون سمی است خورنده ٔ نان را سستی و دوار آرد. نوعی گیاه که در مزرعه ٔ گندم و جو میروید و مح...
-
زوان
لغتنامه دهخدا
زوان . [ زَ ] (اِ) بر وزن و معنی زبان است که به عربی لسان خوانند. (برهان ). زوانه . (انجمن آرا) (آنندراج ). زبان و لسان . (ناظم الاطباء). زبان . زفان . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به زوانه و زبان و زفان شود. || نام دارویی است که با گوگرد بربهق طلا کنند...
-
فجل
لغتنامه دهخدا
فجل . [ ف ُ / ف ُ ج ُ ] (ع اِ) ترب . (منتهی الارب ). به پارسی ترب گویند و به هندی مولی . ارجانی گوید: گرم و خشک است در دو درجه ، و در او قوتی است که ورمها را تحلیل کند، و آب ترب علت یرقان را که ماده ٔ او سودا بود سود دارد و نور چشم را زیادت کند و جگر...