کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شیرانه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شیرانه
لغتنامه دهخدا
شیرانه . [ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ، ق مرکب ) مانند شیر. چون شیر. بسان شیر. با شجاعت و بیباکی چون شیر : ور بخرگه بگذرد بیگانه روحمله بیند از سگان شیرانه او. مولوی .|| شجاعانه . با دلیری . با بیباکی و دلاوری . || شجاع و دلیر. (ناظم الاطباء).
-
شیرانه
لغتنامه دهخدا
شیرانه . [ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ) منسوب به شیر خوراکی . || (اِ) چوبی که بدان دوغ را برانند تا مسکه برآید. (ناظم الاطباء). || ریحان است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ).
-
جستوجو در متن
-
شیربازو
لغتنامه دهخدا
شیربازو. (ص مرکب ) صاحب بازوی شیرانه . بسیار قوی و شجاع . (یادداشت مؤلف ) : که این شیربازو گو پیلتن چه مرد است و شاه کدام انجمن .فردوسی .
-
بیگانه رو
لغتنامه دهخدا
بیگانه رو. [ ن َ / ن ِ ] (ص مرکب ) (از: بیگانه + رو)با وضع و حالت غریبان . غیرآشنا. اجنبی : ور بخرگه بگذرد بیگانه روحمله بیند از سگان شیرانه او.مولوی .
-
رمارم
لغتنامه دهخدا
رمارم . [ رَ رَ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) از هر گونه بود. (فرهنگ اسدی ) (اوبهی ). گوناگون . (برهان ) : گویند که فرمانبر جم گشت جهان پاک دیو و پری و خلق و دد و دام رمارم . عنصری (از فرهنگ اسدی ).این خلق رمارم چو رمه پیش تو اندرتو بر سر ایشان بر سالار ملک و...