کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شکرده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شکرده
لغتنامه دهخدا
شکرده . [ ش َ ک َ دَ / دِ ] (ص ) مردم جلد و چابک . (برهان ) (آنندراج ). جلد و چابک . (ناظم الاطباء). || دارای جد و جهد در کارها. (ناظم الاطباء) (برهان ) (آنندراج ). || آماده .- شکرده شدن ؛ مهیا شدن . ساخته شدن . (مجمل اللغة). تشمر. (تاج المصادر بیهق...
-
شکرده
لغتنامه دهخدا
شکرده . [ ش ِ ک َ دَ / دِ ] (ن مف ) شکارکرده . || شکسته . درهم شکسته . (فرهنگ فارسی معین ).
-
جستوجو در متن
-
نشکرده
لغتنامه دهخدا
نشکرده . [ ن َ ش ِ ک َ دَ / دَ / ن َ ک َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) ناشکرده . مقابل شکرده . رجوع به شکرده شود.
-
شکروده
لغتنامه دهخدا
شکروده . [ ش َ ک َرْ وَ / وُ دَ / دِ ] (ص مرکب ) تیز و جلد و چابک . || دارای جد در کارها. || ساخته وآماده در مهمات . (ناظم الاطباء) (از برهان ) (آنندراج ). ظاهراً مصحف شَکَرْدَه است . رجوع به شکرده شود.
-
مشمر
لغتنامه دهخدا
مشمر. [ م ُ ش َم ْ م ِ ] (ع ص ) مرد رسا و آزموده کار و دامن بر میان زننده برای دویدن . (آنندراج ) (غیاث ). مرد رسای آزموده کار. (منتهی الارب ). مرد رسای آزموده کار و مجرب . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). دامن برزده . شکرده . ساخته . مهیا. آماده . ...
-
تشمر
لغتنامه دهخدا
تشمر. [ ت َ ش َم ْ م ُ ] (ع مص ) خرامیدن در رفتن یا به سرعت رفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || شکرده شدن . (تاج المصادر بیهقی ). آماده شدن کار را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). اراده کردن و مهیا شدن ب...
-
آماده
لغتنامه دهخدا
آماده . [ دَ / دِ ] (ن مف / نف ) حاضر. مستعد. مُعدّ. مهیا. مُشمر. عتید. (دهار). مُمهّد. موجود. ساخته .آراسته . بسیجیده . فراهم کرده . برساخته . حاضر. شکرده .سیجیده . (فرهنگ اسدی ). بسغده . آسغده . سغده . (اوبهی ). چیره . بسامان . ساخته و پرداخته . تی...
-
مهیا
لغتنامه دهخدا
مهیا. [ م ُ هََ ی ْ یا ] (ع ص ) آماده شده . ساخته شده . کار راست و نیکو کرده شده . شکرده شده . مهیاء [ م ُ هََ ی ی َ ءْ ] . آماده . حاضر و آماده . راست . ساخته . مستعد. برساخته . سیجیده . آراسته . مُعَدّ. حاضر. شکرده . (مجمل اللغة). آسغده : اجابت کرد...
-
خبه
لغتنامه دهخدا
خبه . [ خ ُب ْ ب َ ] (ع اِ) خرگوشک . (مهذب الاسماء) خاکشیر. خفج . خاکشی . لبان . حکیم مؤمن آرد: خبه بلغت شیرازشفترک و در اصفهان خاکشی و بترکی شیوران و در مازنداران گیاه او را شلم مینامند و آن تخمی است بسیار ریز و دراز و مایل بسرخی و تیرگی و برگش طول...
-
مجلس
لغتنامه دهخدا
مجلس . [ م َ ل ِ ] (ع اِ) محل نشستن . مجلسة مانند آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). محل نشستن مردمان . ج ، مجالس . (ناظم الاطباء). نشستنگاه . نشستنگه . نشستن جای . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || محل اجتماع و انجمن و محفل و مجمعجهت شو...