کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شِيَةَ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
شیه
لغتنامه دهخدا
شیه . [ ش َ ی َ ] (اِخ ) دهی است از بخش رودسر شهرستان لاهیجان . سکنه ٔ آن 130 تن . آب آن از چشمه سار. شغل اهالی زراعت و نوازندگی . اکثر مردان به نواختن موسیقی محلی آشنا هستند و در عروسیهای آبادیهای مجاور شرکت می کنند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2).
-
شیه
لغتنامه دهخدا
شیه . [ ش َی ْ ی ِه ْ] (ع اِ) ج ِ شاة. (منتهی الارب ). رجوع به شاة شود.
-
شیه
لغتنامه دهخدا
شیه . [ ش َی ْه ْ ] (ع اِ) ج ِ شاة. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به شاة شود.
-
شیه
لغتنامه دهخدا
شیه . [ ش َی ْه ْ ] (ع مص ) عیب کردن کسی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || چشم زدن به کسی . (اقرب الموارد).
-
شیه
لغتنامه دهخدا
شیه . [ ش َی ْه ْ / شی َ / شی ِ ] (اِ) بانگ و آواز. (منتهی الارب ). || شیهه و بانگ اسب . شنه . (ناظم الاطباء).
-
شیه
لغتنامه دهخدا
شیه . [ ی َ / ی ِ ] (از ع اِ) علامت . نشان . زیور (در اسب ). رنگ مخالف بدن . خال . (یادداشت مؤلف ). رجوع به شیة شود. || شیهه و بانگ اسب : چنان با شیه حمله کرد ادهمش که در حمله خون شد خوی از ادرمش .اسدی .
-
شیة
لغتنامه دهخدا
شیة. [ ی َ ] (ع اِ) نشان و رنگ اسب و جز آن که مخالف سایر اندام باشد. ج ، شیات . منه قوله تعالی : لا شیة فیها ؛ ای لیس فیها لون یخالف سائر لونها، و یقال : ثور اَشْیَه ؛ یعنی گاو چپار، کما یقال : فرس ابلق و تیس اذراء. (منتهی الارب ). هر رنگی که مخالف ب...
-
شیة
لغتنامه دهخدا
شیة. [ ی َ ] (ع مص ) وشی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). نگار کردن جامه . (تاج المصادر بیهقی ). رجوع به وشی شود. || بسیار شدن . (تاج المصادر بیهقی ).
-
جستوجو در متن
-
شیت
لغتنامه دهخدا
شیت . [ ی َ ] (از ع ، اِ)شیة. هر رنگ مخالف رنگ عمده ٔ یک شی ٔ. || علامت . نشان . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به شیة شود.
-
شایة
لغتنامه دهخدا
شایة. [ ی َ ] (ع اِ) قسمی لباس که اعراب اسپانیا می پوشیدند شیه .شیه افریجه . شیه للرباص . (از دزی ج 1 ص 718). || جلیقه ٔ ضخیم و ستبر آستین دار که از ماهوت و یا خز و پنبه سازند و در هنگام جنگ و نبرد جهت جلوگیری از زخم تیر و شمشیر پوشند. (از دزی ج 1 ص ...
-
ابوشیظم
لغتنامه دهخدا
ابوشیظم . [ اَ ش َ ظَ ] (اِخ ) عقّال بن شیّه . محدّث است .
-
عقال
لغتنامه دهخدا
عقال . [ ع َق ْ قا ] (اِخ ) ابن شیة، مکنی به ابوشیطم . محدث است . (از منتهی الارب ).
-
شیات
لغتنامه دهخدا
شیات . (ع اِ) ج ِ شیه ، از «وشی » بمعنی نشان و رنگ لب و جز آن که مخالف سایر اندام باشد. (منتهی الارب ) : مشکل است از دیده ٔ رای تو متواری شدن در مثل چهره فروشویند اجسام از شیات .اثیر اخسیکتی .
-
پلیگ نیان
لغتنامه دهخدا
پلیگ نیان . [ پ ِ ] (اِخ ) قوم ایطالیای مرکزی قدیم (سامنیوم ) در مشرق رم که اکنون به ناحیه ٔ شیه تی موسوم است . این قوم از طوایف پلاژ یعنی اهالی قدیم ایتالیا بودند. (از قاموس الاعلام ترکی در کلمه ٔ پلینیی ).