کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شومان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شومان
لغتنامه دهخدا
شومان . (اِخ ) (قلعه ٔ...) در قسمت علیای رود قبادیان و باختر پل سنگی شهر واشجرد و در جنوب آن قلعه ٔ بزرگ شومان (الشومان ) واقع بوده است . مقدسی درباره ٔ شومان گوید: مکانی پرجمعیت است و آباد و نیکو. یاقوت گوید: شهری است در چغانیان در آن طرف نهر جیحون ...
-
شومان
لغتنامه دهخدا
شومان . (اِخ ) رُبِر. سیاستمدار فرانسوی . در لوکزامبورگ بسال 1886 م . متولد گردیده . دموکرات است و مکرر به وزارت خارجه و نخست وزیری رسیده است . وی مبتکر طرح همکاری اقتصادی اروپا (زغال سنگ و فولاد) است . (از فرهنگ فارسی معین ).
-
شومان
لغتنامه دهخدا
شومان . (اِخ ) ربرت . آهنگساز مشهور آلمانی . وی در تزویکاو بسال 1810 م . متولد شد و بسال 1856 م . درگذشت . پدرش کتابفروش بود و او در طفولیت به کتاب و ادب علاقه یافت و در 15سالگی به امور ادبی پرداخت . در سال 1828 م . برای آموختن حقوق به دانشگاه لیپزیک...
-
جستوجو در متن
-
شومانی
لغتنامه دهخدا
شومانی . (ص نسبی ) منسوب به شومان از بلاد صغانیان است از مرز مسلمین . (از انساب سمعانی ) : خبرت هست که در شهر بخارا سی سال خرزه خوردی به یکی خربزه ٔ شومانی . سوزنی .رجوع به شومان شود.
-
واشجرد
لغتنامه دهخدا
واشجرد. [ ج ِ ] (اِخ ) شهری است نزدیک شومان و کوچکتر از آن . (از معجم البلدان ). || از قراء ماوراء النهر است . (معجم البلدان ).
-
شادمان
لغتنامه دهخدا
شادمان . (اِخ ) (حصار) قلعه ٔ شومان . (الشومان ) که در ناحیه ٔ قبادیان و جنوب شهر واشجرد قرار داشت . لسترنج درباره ٔ این حصار نویسد: در قسمت علیای رود قبادیان و باختر پل سنگی ، شهر واشجرد واقع بود که بگفته ٔ اصطخری به اندازه ٔ ترمد وسعت داشت و بمسافت...
-
گیش
لغتنامه دهخدا
گیش . (اِخ ) شهری بوده است از توابع ماوراءالنهر. (مجمل التواریخ والقصص ص 305) : در این وقت فتحها [ ی ] قتیبه بود به ماوراءالنهر و زمین شومان و گیش . (از مجمل التواریخ والقصص ص 305). کلمه محرف کش است و رجوع به کش شود.
-
نفس شوم
لغتنامه دهخدا
نفس شوم . [ ن َ ف َ ] (ص مرکب ) آنکه گفتار او شومی و نحوست داشته باشد. (آنندراج ). آنکه گفتار وی شوم و نامبارک باشد. (ناظم الاطباء). نامبارک دم : نیفتد هیچ کافر بر زبان ناصحان یا رب مرا کردند عاقل رفته رفته این نفس شومان .صائب (ازآنندراج ).
-
خانقاه شومانیه
لغتنامه دهخدا
خانقاه شومانیه . [ ن َ / ن ِ هَِ نی ی َ ] (اِخ ) خانقاهی بوده است بدمشق که شومان ظهیرالدین یکی از ممالیک بنی ایوب بنا کرد. (از خطط الشام محمد کردعلی جزء 6 ص 135).
-
طرخان
لغتنامه دهخدا
طرخان . [ طَ ] (اِخ ) نیزک طرخان پادشاه بادغیس بوده و در حدود 87 هَ . ق . که قتیبه با پادشاه شومان صلح کرد نیزک طرخان بعضی اسرا از تازیان نزد خود داشت و قتیبه بدو نوشت و آن اسرا را بخواست و او را در نامه ٔ خود بیم داد. نیزک ازاو بهراسید و آن اسرا را ...
-
قوادیان
لغتنامه دهخدا
قوادیان . [ ق َ ] (اِخ ) شهری است از خراسان : طولش ازجزایر خالدات «فب » و عرض از خط استوا «لح »، کیقباد اول کیانیان ساخت . شهری کوچک است و قصبات نویده و واشجرد و شومان از توابع اوست . هوای گرمسیری دارد و دراو زعفران بسیار بود. (نزهة القلوب ج 3 ص 156)...
-
مناحیس
لغتنامه دهخدا
مناحیس . [ م َ ] (ع ص ، اِ) در شاهد زیر ظاهراً جمع منحوس و به معنی تیره بختان و بدفرجامان و شومان آمده است : این حادثه جز به قهر به مخلص نتوان رسانید و مهاونت با این مناحیس دور از حمیت باشد و لایق عزت اسلام نیاید. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 37)...
-
براکوه
لغتنامه دهخدا
براکوه . [ ب َ ] (اِمرکب ) دامنه ٔ کوه . سینه ٔ کوه : اسطهبانات شهرکی است بناحیت پارس به براکوه نهاده . (حدود العالم ). اوش جایی آبادان است و بسیارنعمت و مردمانی جنگی و به براکوه نهاده است . (حدود العالم ). شومان شهری است استوار و به براکوه نهاده است...
-
داقداق آباد
لغتنامه دهخدا
داقداق آباد. (اِخ ) دهی است از دهستان حاجیلو بخش کبودرآهنگ شهرستان همدان واقع در 6هزارگزی جنوب خاوری قصبه ٔ کبودرآهنگ و 3هزارگزی خاور اتومبیل رو کبودرآهنگ به همدان . جلگه است و سردسیر و دارای 1480 تن سکنه آب آن از 4 رشته قنات است و محصول آنجا غلات و ...