کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شهریاری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شهریاری
لغتنامه دهخدا
شهریاری . [ ش َ ] (اِ) نام ملینی است که لکلرک در ترجمه ٔ ابن البیطار در شرح حمارالوحش آورده است ولی گمان میکنم این کلمه ، شب یاره باشد و به غلط شهریار خوانده است . (یادداشت مؤلف ).
-
شهریاری
لغتنامه دهخدا
شهریاری . [ ش َ ] (اِخ ) دهی از دهستانهای رامهرمز شهرستان اهواز است واز 15 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده و جمعیت آن در حدود 4000 تن است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).
-
شهریاری
لغتنامه دهخدا
شهریاری . [ ش َ ] (اِخ ) مؤلف لباب الالباب نویسد:از افاضل خراسان ... و قصائد و مقطعات او مشهور نیست اما رباعیات او که از لطف طبع نشان دارد در اطراف جهان سایر است و در نزهةالمجالس نیز یک رباعی از او آمده است . (لباب الالباب چ سعید نفیسی ج 2 ص 479، 78...
-
شهریاری
لغتنامه دهخدا
شهریاری .[ ش َ ] (ص نسبی ) منسوب به شهریار. رجوع به شهریار شود. || (حامص مرکب ) حکمرانی . سلطنت . فرمانروایی و پادشاهی . حکومت . (ناظم الاطباء) : چو یزدان همی شهریاری فزودز من در جهان یادگاری نمود. فردوسی .نه بی تخت شاهی بوددین بپای نه بی دین بود شهر...
-
واژههای مشابه
-
علی شهریاری
لغتنامه دهخدا
علی شهریاری . [ ع َ ی ِ ش َ ] (اِخ ) قمی . وی در قرن یازدهم هَ . ق . میزیست و شعر نیز می سرود. ابیاتی از شعر اورا نصرآبادی نقل کرده است . (از الذریعه ٔ آقابزرگ طهرانی ج 9 ص 759 از تذکره ٔ نصرآبادی ، فصل نهم ص 367).
-
جام شهریاری
لغتنامه دهخدا
جام شهریاری . [ م ِ ش َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) قدح بزرگ شراب خوری را گویند. (برهان ). کنایه از قدح بزرگ که بدان شراب خورند. (آنندراج ) : ز شهریار شناسیم ای مسلمانان از آنکه نیست دل از جام شهریاری سیر. مولوی (از آنندراج ).جام عالی . رجوع به جام عال...
-
عمادی شهریاری
لغتنامه دهخدا
عمادی شهریاری . [ ع ِ ی ِ ش َ ] (اِخ ) (امیر...) از شعرای اواخر قرن ششم هَ . ق . است . در مورد نام و مولد این شاعر اختلاف بسیار است و گاه او را «عمادالدین غزنوی » و گاهی «عمادی غزنوی » گفته اند. و «عمادی » ظاهراً تخلصی است که شاعر از لقب «عمادالدوله ...
-
جستوجو در متن
-
علی قمی
لغتنامه دهخدا
علی قمی . [ ع َ ی ِ ق ُ / ق ُم ْ می ] (اِخ ) شهریاری . رجوع به علی شهریاری شود.
-
هم تختی
لغتنامه دهخدا
هم تختی . [هََ ت َ ] (حامص مرکب ) هم نشینی . برابری : که فرخ ناید از چون من غباری که هم تختی کند با شهریاری .نظامی .
-
ژرام
لغتنامه دهخدا
ژرام . [ ژُ ] (اِخ ) نام پسر آحاب از زوجه ٔ وی ایزابل . او از سال 853 تا 842 ق .م . بر اسرائیل شهریاری داشت . رجوع به یهورام شود.
-
لامیدن
لغتنامه دهخدا
لامیدن . [ دَ ] (مص ) نالیدن ؟ : چند لامی عمادی از غم عشق دعوی عاشقی ز بی لامی است .عمادی شهریاری .
-
جام عالی
لغتنامه دهخدا
جام عالی . [ م ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از قدح بزرگ که بدان شراب خورند. (آنندراج ) : فرنگی صفت جام عالی بده اگر میدهی پرتگالی بده . ملاطغرا (از آنندراج ).جام شهریاری . (آنندراج ). رجوع به جام شهریاری شود.
-
کیاسر
لغتنامه دهخدا
کیاسر. [ س َ ] (اِخ ) دهی از دهستان شهریاری است که در بخش چهاردانگه ٔ شهرستان ساری واقع است و 285 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).