کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شلمک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شلمک
لغتنامه دهخدا
شلمک . [ ش َ ل ِ م ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان بندرج بخش دودانگه ٔ شهرستان ساری . سکنه ٔ آن 390 تن . آب آن از چشمه سار.محصول عمده ٔ آنجا غلات ، لبنیات و در اراضی قرای مجاور برنج کاری دارند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
-
شلمک
لغتنامه دهخدا
شلمک . [ ش َ م َ ] (اِ) نام دارویی که شلیم نیز گویند. (ناظم الاطباء). داروی است که چون با گوگرد بر بهق طلا کنند نافع باشد و آنرا شلیم نیز گویند. (انجمن آرا) (آنندراج ) (برهان ). ریوان . زوان . شالم . شولم . شلیم . سعیع. (یادداشت مؤلف ). گیاهی است از...
-
جستوجو در متن
-
شلیم
لغتنامه دهخدا
شلیم . [ ش َ ] (اِ) نام دارویی که شلمک نیز گویند. (ناظم الاطباء). رجوع به شلمک شود.
-
شیله
لغتنامه دهخدا
شیله . [ ل َ / ل ِ ] (اِ) برنج آش . || دارویی که افسنتین نیز گویند. (ناظم الاطباء). || شلمک . (فرهنگ فارسی معین ). گیاهی از تیره ٔ گندمیان . رجوع به شلمک شود.
-
شولم
لغتنامه دهخدا
شولم . [ ش َ ل َ ] (ع اِ) گندم دیوانه . مترادف شالم . (منتهی الارب ). شالم . شیلم . زؤان . زیوان . سعیع. شلمک . (یادداشت مؤلف ).
-
زیوان
لغتنامه دهخدا
زیوان . [ زی ] (اِ) دانه ای که در گندم زارها روید و سیاه رنگ باشد و خوردن آن خدارت و دیوانگی آورد. (ناظم الاطباء). زؤان . شالم . شولم . شیلم . سعیع. شلمک . زوان . تلخ دانه . تلخه . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : ... در میان آن کشتزار، تلخ دانه انداخت ک...
-
دنقه
لغتنامه دهخدا
دنقه . [ دَ ق َ /ق ِ ] (از ع ، اِ) تلخ دانه که میان گندم زارها روید. (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). شیلم است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). جسمی است دوایی ، آنچه در میان گندم روید مسکر و مدر باشد و آن را شیلم و شلمک نیز گویند. (برهان ). شیلم . زوان . جنبه . ...
-
چچن
لغتنامه دهخدا
چچن . [ چ ِ چ ِ ] (اِ) در مازندران گیاهی را گویند که در گندم زارها روید، و دانه ای دارد شبیه دانه ٔ گندم ولی سیاه رنگ که با گندم مخلوط شود و نان را بدمزه کند و چون سمی است خورنده ٔ نان را سستی و دوار آرد. نوعی گیاه که در مزرعه ٔ گندم و جو میروید و مح...
-
زوان
لغتنامه دهخدا
زوان . [ زَ ] (اِ) بر وزن و معنی زبان است که به عربی لسان خوانند. (برهان ). زوانه . (انجمن آرا) (آنندراج ). زبان و لسان . (ناظم الاطباء). زبان . زفان . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به زوانه و زبان و زفان شود. || نام دارویی است که با گوگرد بربهق طلا کنند...
-
شیلم
لغتنامه دهخدا
شیلم . [ ش َ / ش ِ ل َ ] (اِ) جلیف . بشت . رغید. تلخه . چنگک . دنقه . چنگلک . زوان . شالم . شولم . زؤان . زیوان . سعیع. شلک . چنگک که با غله مخلوط شود و آنرا تلخ کند. (یادداشت مؤلف ). نام دارویی است که آنرا با گوگرد بر بهق طلا کنند نافع باشد، و آنر...