کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شعرسرای پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شعرسرای
لغتنامه دهخدا
شعرسرای . [ ش ِ س َ / س ُ ] (نف مرکب ) شاعر. شعرگو. گوینده . سراینده . شعرسرا. (یادداشت مؤلف ) : وقت آن شد که به دشت آید طاوس و تذروتا شود بر سر شخ کبک دری شعرسرای . فرخی .همچون رده ٔ مور به دَرْشان شده از حرص از تنگی دست این گُرُه شعرسرایان .سوزنی ...
-
جستوجو در متن
-
شعرسرا
لغتنامه دهخدا
شعرسرا. [ ش ِ س َ / س ُ ] (نف مرکب ) شعرسرای . رجوع به شعرسرای شود.
-
فاخته
لغتنامه دهخدا
فاخته . [ ت َ / ت ِ ] (اِ) مرغی است خاکستری رنگ مطوق به طوق سیاه . آن را قلیل الالفت دانسته اند. بجهت آوازش آن را کوکو نیز گویند. اهل انطاکیه یمامه خوانند. (آنندراج ). قمری . کوکو. فانیز. (ناظم الاطباء). صلصل . (منتهی الارب ). هاکس گوید: از کبوتر کوچ...
-
شخ
لغتنامه دهخدا
شخ . [ ش َ ] (اِ) کوه باشد که به عربی جبل خوانند. (برهان ) : خرامیدن کبک بینی به شخ تو گویی ز دیبا فکندست نخ . بوشکور.گرازیدن گور و آهو به شخ کشیدند بر سبزه هر جای نخ . فردوسی .بجایی که باشد زیان ملخ وگر تف خورشید تابد به شخ . فردوسی .همه دامن کوه تا...