کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شطور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شطور
لغتنامه دهخدا
شطور. [ ش َ ] (ع ص ) گوسپندی که یک پستان وی خشک و یکی با شیر باشد و یا یک پستان وی درازتر از دیگری بود. (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). گوسفند که یک پستانش شیر ندهد. ج ، شُطُر. (مهذب الاسماء). || جامه ای که یک طرف عرض آ...
-
شطور
لغتنامه دهخدا
شطور. [ ش ُ ] (ع اِ) ج ِ شَطر. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به شطر شود.
-
شطور
لغتنامه دهخدا
شطور. [ ش ُ ] (ع مص ) مصدر به معنی شطارة. (ناظم الاطباء). خشک یا دراز شدن یک پستان گوسفند نسبت به دیگری . رجوع به شطارة شود. || برغم مردمان دور گردیدن از ایشان . (از آنندراج ) (از اقرب الموارد). دور شدن . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). || نظر...
-
جستوجو در متن
-
شطورة
لغتنامه دهخدا
شطورة. [ ش ُ رَ ](ع مص ) مصدر به معنی شطارة. (ناظم الاطباء). به دو معنی اخیر شطور. (آنندراج ) (از اقرب الموارد). رجوع به شطارة شود. || برغم مردمان دور گردیدن از ایشان . (منتهی الارب ). رجوع به شطور و شطارة شود.
-
دور گردیدن
لغتنامه دهخدا
دور گردیدن . [ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) دور شدن . دور گشتن . (یادداشت مؤلف ). عران . انزیاح . زیوح . زیح . قصاء. قصاء. میط. میطان . طحو. نزح . نزوح . طلق . تنفل . اغراب ؛ دور گردیدن از دیار خویش . شطورة. شطور. شطارة؛ دورگردیدن از مردمان به رغم ایشان ....
-
شطارة
لغتنامه دهخدا
شطارة. [ ش َ رَ ] (ع مص ) خشک شدن یک پستان گوسپند و یا درازتر از دیگری گردیدن آن . (ناظم الاطباء). || ترک موافقت مردمان بسبب خباثت و لئامت . (فرهنگ فارسی معین ). || شوخ و بی باک شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). به بدی...
-
شطر
لغتنامه دهخدا
شطر. [ ش َ ] (ع اِ) نیمه ٔ چیزی و پاره ٔ آن . ج ، اَشطُر، شُطور. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). نیمه . (ترجمان القرآن جرجانی چ دبیرسیاقی ص 61). نصف هر شی ٔ. (غیاث اللغات ). نیمه ٔ هر چیزی . (دهار) (از مجمل اللغة). نصف . مثل : احلب حلباً لک شطره...
-
دور شدن
لغتنامه دهخدا
دورشدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) فاصله دار شدن چیز. (ناظم الاطباء). فاصله گرفتن . نأث . منأث . مماتنة. تنطنط. سنج . زوال . زوح . سلخ . سحن . سحر. شط. شطوط. شطف . شطوف . شحط. شحوط. مشحط. طلب . عزلة. اجلاء. انجلاء. تجلی . مهایطة. هیاط. اتنان . ازولال ....
-
دراز شدن
لغتنامه دهخدا
دراز شدن . [ دِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) یازیدن . طول پیدا کردن . (یادداشت مرحوم دهخدا). امتداد یافتن . کشیده شدن . اِستطالة. (دهار). اِمِّتار. اَمتداد.اِنسراب . تَطاول . تَمَتّی . تَمَطّی . صَلهبة. (منتهی الارب ). طِوال . (دهار). طول . (تاج المصادر بیهقی...
-
کوس
لغتنامه دهخدا
کوس . (اِ) به معنی فروکوفتن باشد. (برهان ) (آنندراج ). فروکوفتگی . (ناظم الاطباء). فروکوفتن . (فرهنگ فارسی معین ). در مازندرانی «کوس » به معنی زور دادن کسی است به جلو. (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). || آن است که دو کس فراهم زنند و دوش به دوش به قوت بهم ...