کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شریکی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شریکی
لغتنامه دهخدا
شریکی . [ ش َ ] (حامص ) شراکت و حصه داری و انبازی . || همدستی . (ناظم الاطباء). رجوع به شریک شود.
-
واژههای مشابه
-
بی شریکی
لغتنامه دهخدا
بی شریکی . [ ش َ ] (حامص مرکب ) حالت بی شریک . شریک نداشتن . انباز و همتا نداشتن .
-
جستوجو در متن
-
بی همالی
لغتنامه دهخدا
بی همالی . [ هََ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی بی همال . بی همتایی . بی شریکی . رجوع به بی همال و همال شود.
-
بی همتایی
لغتنامه دهخدا
بی همتایی . [ هََ ] (حامص مرکب ) کیفیت و چگونگی بی همتا. بی مانندی . یکتایی . بی نظیری . بی بدیلی . فردیت . عزت . بی مثلی . بی شریکی .
-
متخارج
لغتنامه دهخدا
متخارج . [ م ُ ت َ رِ ] (ع ص ) کسی که مخارج گروه هم سفر را می گیرد و جمع می کند تا در زمان مسافرت آنها خرج کند. (ناظم الاطباء). || دو نفر شریکی که یکی خانه ٔ بنا شده و دیگری زمین را بگیرد. (ناظم الاطباء) و رجوع به تخارج شود.
-
لاشک
لغتنامه دهخدا
لاشک . [ ش َ ] (ع ق مرکب ) (از: لا + شک ) بی شک . بلاشک . بی گمان : هر جایگه که رفتی باز آمدی مظفرچون با خطر شریکی لاشک مظفّر آیی . فرخی .اکنون لاشک مرا پیش او باید رفتن . (اسکندرنامه نسخه ٔ نفیسی ).تو بیماری در این زندان و بیماریت را لاشک دوا باشد، ...
-
متفرد
لغتنامه دهخدا
متفرد. [ م ُ ت َ ف َرْ رِ ] (ع ص ) تنها و یگانه . بی همتا. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : المتفرد بالربوبیة. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 298).- متفرد بودن ؛ منحصر شدن در قولی یا چیزی شریکی در آن نداشتن . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).|| یکسو گردنده . (آنن...
-
برخوار
لغتنامه دهخدا
برخوار. [ ب َ خوا / خا ] (نف مرکب ) (از: بر + خوار) شریک . (ناظم الاطباء). صاحب مایه که مزدوری بمایه ٔ او برای او کار کند و نفعرا بدو بازگرداند. (از صحاح الفرس ). شریکی که مایه یا قسمتی از مایه را داده است و کار نمی کند و تنها از سود شرکت سهم میبرد. ...
-
شقیص
لغتنامه دهخدا
شقیص . [ ش َ ] (ع اِمص ) شراکت و انبازی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || (ص ، اِ) اسب نیکو. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). اسب بسیاررو. (مهذب الاسماء). || تعجیل و سرعت . || دویدگی اسب . || حصه و بهره و نصیب . (ناظم ...
-
شریک
لغتنامه دهخدا
شریک . [ ش َ ] (ع ص ، اِ)انباز. ج ، اَشراک ، شُرَکاء. (منتهی الارب ) (آنندراج )(ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). مشارک و همدست و هنباز. (ناظم الاطباء). انباز. (ترجمه ٔ علامه ٔ جرجانی ص 61) (مقدمه ٔ لغت میر سیدشریف جرجانی ص 3) (دهار) (مهذب الاسماء). ه...
-
مشرک
لغتنامه دهخدا
مشرک . [ م ُ رِ ] (ع ص ) کافر. مُشرکی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). کسی که خدا را متعدد می پندارد. کافر. ملحد. بت پرست . ج ، مشرکون . کسی که شریک برای خدا قرار دهد و خدایان تصور کند. بت پرست . (از ناظم الاطباء). انبازگوی انبازگیرنده مر خدای تعالی را. ...
-
مقدس
لغتنامه دهخدا
مقدس . [ م ُ ق َدْدَ ] (ع ص ) پاک کرده . (مهذب الاسماء). به پاکی یاد شده . به پاکی خوانده شده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). پاک و پاکیزه . (ناظم الاطباء). پاک و پاکیزه و منزه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : انی انا ربک فاخلع نعلیک انک بالواد المقدس ...
-
حسان
لغتنامه دهخدا
حسان . [ حَس ْ سا ] (اِخ ) ابن ابی سنان العسکری . صحابیست و حدیث شریف «طالب العلم بین الجهال کالحی بین الاموات » را او روایت کرده است . (قاموس ترکی ). صاحب صفوةالصفوة آرد، ابویحیی زراد گفت شنیدم حسان بسیار به این بیت تمثل می جست :لاصحة المرء فی الدنی...