کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شرح دریاها پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
شرح اسم
لغتنامه دهخدا
شرح اسم . [ ش َ ح ِ اِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) تعریف به شرح اسم عبارت از تفسیر و تشریح معنای لفظ و تبدیل معنای لغتی به لغت دیگراست و به عبارت دیگر مطلوب در تعریف شرح اسمی بیان معنای اسم شی ٔ است . (فرهنگ لغات و اصطلاحات فلسفی ).
-
شرح دادن
لغتنامه دهخدا
شرح دادن . [ ش َ دَ ] (مص مرکب ) شرح کردن . تشریح و بیان کردن . تفسیر کردن . توضیح دادن . وصف کردن : هست اینهمه محنت که شرح دادم با اینهمه پیوسته ناتوانم . مسعودسعد (دیوان ص 355).گر ز غمم صد یکی شرح دهم پیش کوه آه دهد پاسخم کوه بجای صدا. خاقانی .این ...
-
شرح دهنده
لغتنامه دهخدا
شرح دهنده . [ ش َ دَ هََ دَ / دِ ] (نف مرکب ) شارح . شرح ده .
-
شرح کردن
لغتنامه دهخدا
شرح کردن . [ ش َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بیان کردن و تفسیر کردن . توضیح دادن . توصیف کردن : بونصر نامه نویسد و این حال را شرح کند همه ودل وی را دریافته اید. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 331).شرح این حال پیش دوست کنیم سنگ فتنه به لشکر اندازیم . خاقانی .حکیمی کای...
-
شرح ده
لغتنامه دهخدا
شرح ده . [ ش َ دِه ْ ] (نف مرکب ) شرح دهنده . توصیف کننده . نمودارکننده . شارح : آه بخور از نفس روزنش شرح ده یوسف و پیراهنش .نظامی .
-
جستوجو در متن
-
دریای ثالث
لغتنامه دهخدا
دریای ثالث . [ دَرْ ی ِ ل ِ ] (اِ مرکب ) باران . غیث . مطر. (از غیاث ). صاحب آنندراج گوید: مراد باران است ، خیرالمدققین [ یعنی خان آرزو ] در شرح این بیت که : چو دریای ثالث نمطشوی خاک ز ثالث ثلاثه جهان کرد پاک .گوید که : همه ٔ دریاها سه قسم اند: اول ب...
-
جغرافیا
لغتنامه دهخدا
جغرافیا. [ ج ُ ] (معرب ، اِ) کلمه ٔ معرب از اصل یونانی ژئوگرافی است مرکب از ژئو به معنی زمین و گرافن به معنی نوشتن و تشریح کردن که روی هم رفته معنی نگارش زمین است و میتوان آنرا چنین شرح داد و بیان کرد:تشریح دقیق و علمی وضع زمین ، یا شرح وضع سطحی سیار...
-
دریا
لغتنامه دهخدا
دریا. [ دَرْ ] (اِ) معروف است و به عربی بحر خوانند. (برهان ) (از آنندراج ). آب بسیار که محوطه ٔ وسیعی را فراگیرد و به اقیانوس راه دارد مجموع آبهای نمکی که جزء اعظم کره ٔ زمین را می پوشاند و هر وسعت بسیار از آبهای نمکی را دریا توان گفت و نوعاً دریا تق...
-
نمک
لغتنامه دهخدا
نمک . [ ن َ م َ ] (اِ) ماده ای سپید که به آسانی سوده می گردد و در آب حل می شود و آن را در تلذیذ غذاها به کار می برند و سبخ نیز گویند. (ناظم الاطباء). ملح . ابوعون . عسجر. (منتهی الارب ). ابوصابر. ابوالمطیب . (المرصع). ماده ٔ کانی سفیدرنگ شورمزه ای که...
-
پروشات
لغتنامه دهخدا
پروشات . [ پ ُ ] (اِخ ) پروشاتّو. ملکه ٔ ایران ، زن داریوش دوم و دختر اردشیر اول (درازدست ) هخامنشی از زن بابلی آندیا یا آندریا نام . این اسم را یونانی شده ٔ پروشات یا پروشاتو گمان می برند و شاید بپارسی قدیم بمعنی پرشاد بوده یا آنکه نامش نزدیک به لفظ...
-
جام جهان نما
لغتنامه دهخدا
جام جهان نما. [ م ِ ج َ/ ج ِ ن ُ / ن ِ / ن َ ] (اِخ ) جام جم . جامی که همه ٔ عالم در آن نموده میشد. دکتر معین در مقاله ٔ خود به عنوان «جام جهان نما» نویسد: در نظم و نثر پارسی بارها از جامی بنام «جام جهان نما» و اسامی دیگر «جام کیخسرو، جام جم ، جام جم...
-
پلین
لغتنامه دهخدا
پلین . [ پْلی / ی ِ ](اِخ ) کائیوس پلینیوس سکوندوس معروف به پلین بزرگ . عالم طبیعی و نویسنده ٔ رومی مولد، کم در عصر تی بر بسال 23 م .، متوفی در زمان تیتوس بسال 79. وی در سپاه روم به خدمت پرداخت و از جنگهای روم کتابی در فن پرتاب کردن زوبین هنگام سواری...
-
طهمورث
لغتنامه دهخدا
طهمورث . [ طَ رِ ] (اِخ ) نام پادشاهی بود از نبیره های هوشنگ . گویند ابلیس را مرکوب ساخته بود و سوار میشد و مدت پادشاهی او را بعضی سی سال و بعضی هزار سال نوشته اند. (برهان ). قهندز مرو را او کرده است . (حدود العالم ص 58). وی سومین پادشاه از طبقه ٔ پی...
-
ابوریحان
لغتنامه دهخدا
ابوریحان . [ اَ رَ ] (اِخ ) بیرونی . محمدبن احمد خوارزمی بیرونی . از اجله ٔ مهندسین و بزرگان علوم ریاضی . او یکی از نوادر دُهاةِ اعصار و نمونه ٔ کامل ذکاء و فطنت و شدت عمل ایرانی است . مولد او در بیرون خوارزم بوده و چنانکه یاقوت در معجم الادبا آرد بی...