کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شرح دادن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شرح دادن
لغتنامه دهخدا
شرح دادن . [ ش َ دَ ] (مص مرکب ) شرح کردن . تشریح و بیان کردن . تفسیر کردن . توضیح دادن . وصف کردن : هست اینهمه محنت که شرح دادم با اینهمه پیوسته ناتوانم . مسعودسعد (دیوان ص 355).گر ز غمم صد یکی شرح دهم پیش کوه آه دهد پاسخم کوه بجای صدا. خاقانی .این ...
-
واژههای مشابه
-
شرح اسم
لغتنامه دهخدا
شرح اسم . [ ش َ ح ِ اِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) تعریف به شرح اسم عبارت از تفسیر و تشریح معنای لفظ و تبدیل معنای لغتی به لغت دیگراست و به عبارت دیگر مطلوب در تعریف شرح اسمی بیان معنای اسم شی ٔ است . (فرهنگ لغات و اصطلاحات فلسفی ).
-
شرح دهنده
لغتنامه دهخدا
شرح دهنده . [ ش َ دَ هََ دَ / دِ ] (نف مرکب ) شارح . شرح ده .
-
شرح ده
لغتنامه دهخدا
شرح ده . [ ش َ دِه ْ ] (نف مرکب ) شرح دهنده . توصیف کننده . نمودارکننده . شارح : آه بخور از نفس روزنش شرح ده یوسف و پیراهنش .نظامی .
-
جستوجو در متن
-
راپرت دادن
لغتنامه دهخدا
راپرت دادن . [ پ ُ دَ ] (مص مرکب ) گزارش دادن . (لاروس فرانسه ). || شرح دادن . وصف کردن . نقل کردن . روایت کردن . حکایت کردن . داستان گفتن . قصه گفتن . بیان کردن . (فرهنگ فرانسه به فارسی نفیسی ). اخبار کردن . || خبر دادن . (ناظم الاطباء).
-
بسط دادن
لغتنامه دهخدا
بسط دادن . [ ب َ دَ ] (مص مرکب ) گشاد دادن . (آنندراج ). شرح دادن . منبسط کردن . توسعه دادن . (فرهنگ فارسی معین ). به تفصیل گفتن . به شرح بازنمودن . (فرهنگ فارسی معین ) : و مناقب خاندان مبارک شهنشاهی را شرحی و بسطی داده شده . (کلیله و دمنه ).در شرح ف...
-
وصف کردن
لغتنامه دهخدا
وصف کردن . [ وَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) شرح چیزی را دادن . تعریف کردن . (فرهنگ فارسی معین ).
-
حال دادن
لغتنامه دهخدا
حال دادن . [ دَ ] (مص مرکب ) شرح حال گفتن : عشق آن کو حال بنده با تو دادوصف شاهی در نهاد ما نهاد.اسیری لاهیجی .
-
انبال
لغتنامه دهخدا
انبال . [ اِم ْ ] (ع مص ) تیر انداختن . || تیر انداختن آموختن . || تیر دادن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تیر فرا کسی دادن . (تاج المصادر بیهقی ). تیر دادن بکسی تا آن را بیندازد. (از اقرب الموارد). || رسیدن و رطب شدن خرمای درخت . (منتهی...
-
تدمیة
لغتنامه دهخدا
تدمیة. [ ت َ ی َ ] (ع مص ) خون آلود کردن کسی را. (شرح قاموس ) (ناظم الاطباء). بیرون آمدن خون از زخم . (از اقرب الموارد). خارج کردن خون از کسی بضربه . (از متن اللغه ). || آسان گردانیدن ازبرای کسی راهی . (شرح قاموس ). آسان کردن راه را برای کسی . (از اق...
-
دکلامه
لغتنامه دهخدا
دکلامه . [ دِ م ِ ] (فرانسوی ، اِ) با صدای بلند وآهنگ گیرا و حرکاتی مناسب مطلبی را بیان کردن . با بیانی گرم و پرهیجان موضوعی را شرح دادن . (از لاروس ).
-
دادن
لغتنامه دهخدا
دادن . [ دَ ] (مص ) اسم مصدر آن دهش است . اعطاء. (ترجمان القرآن ). ایتاء. (ترجمان القرآن ). مقابل ِ گرفتن . در اختیار کسی گذاردن بدون برگرداندن . تسلیم کسی کردن چیزی را. ارزانی داشتن چیزی بکسی . منح . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ). اکاحة. مقاوا...
-
جداع
لغتنامه دهخدا
جداع . [ ج ِ ] (ع مص ) باهم دشنام دادن و خصومت کردن . (منتهی الارب ) (از قطر المحیط) (اقرب الموارد). || (اِ) سال سخت را میگویند که مال را میبرد و هلاک میکند. (از شرح قاموس ). جَداع . (از شرح قاموس ). و رجوع به جُداع و جَداع شود.