کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شذ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شذ
لغتنامه دهخدا
شذ. [ ش َذذ ] (ع اِ) مگس سگ یا آن شذا است کعصا. (منتهی الارب ). مگس سگ . (ناظم الاطباء).
-
شذ
لغتنامه دهخدا
شذ. [ش َذذ ] (ع مص ) شذوذ. تنها شدن . (از منتهی الارب ). (ناظم الاطباء). || نادر شدن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || غریب شدن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || پراکنده و یک یک گردیدن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد)...
-
واژههای مشابه
-
شذ و ندر
لغتنامه دهخدا
شذ و ندر. [ ش َذْ ذَ وَ ن َ دَ ] (ع جمله ٔ فعلیه ٔ عطفی ) کمیاب و نادر است . شاذ و نادر است . دیریاب و کمیاب است : الاّ ما شَذّ و نَدَر؛ مگر بندرت . رجوع به شاذ شود.
-
الا ما شذ و ندر
لغتنامه دهخدا
الا ما شذ و ندر. [ اِل ْ لا ش َذْ ذَ وَ ن َ دَ ] (ع جمله ٔ فعلیه ٔ استثنائیه ) جز آنچه کم یاب و نادر بود. جز آنچه اندک و کمیاب باشد. بندرت . ندرةً.
-
واژههای همآوا
-
شز
لغتنامه دهخدا
شز. [ ش َزز ] (ع ص ) شی ٌٔ شز؛ چیز سخت و خشک . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). یابس . (از مهذب الاسماء). رجوع به شَزیز شود.
-
شظ
لغتنامه دهخدا
شظ. [ ش َظظ ] (ع مص ) دشوار آمدن کار بر کسی ودر مشقت انداختن وی را آن کار. || شظ قوم ؛ متفرق و پریشان ساختن یا راندن ایشان را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || ستیخ کردن مرد نره ٔ خود را. || شظاظ کردن در گوشه ٔ جوال ....
-
شظ
لغتنامه دهخدا
شظ. [ ش َظظ] (ع اِ) بقیه ٔ روز. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بقیه ٔ روز. ج ، اشظاظ. (از اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
شاذ
لغتنامه دهخدا
شاذ. [ شاذذ ] (اِخ ) ابن فیاض . محدث و نامش هلال است . در تبصیر چنین آمده و او ابوعبیدةالیشکری البصری صدوق است . (تاج العروس ذیل شذّ). تابعی است . رجوع به ابوعبیدة شاذبن فیاض البصری شود.
-
شذوذ
لغتنامه دهخدا
شذوذ. [ ش ُ ] (ع مص ) تنها و نادر و غریب شدن . (از منتهی الارب ). ندرت . نادر شدن . کمی ، مقابل اطراد. کم یابی .دیریابی . دشواریابی . (یادداشت مؤلف ). عزت . اندک یافت شدن . (لغت سید شریف جرجانی ). || پراکنده و یک یک گردیدن . (منتهی الارب ). پراکنده ...
-
اشذاذ
لغتنامه دهخدا
اشذاذ. [ اِ ] (ع مص ) سخن نادر گفتن . (منتهی الارب ). اَشَذَّ الرجل ؛ جاءبقول شاذّ نادّ. (اقرب الموارد). اَشَذَّ الشی َٔ؛ یکسر کرد آنرا و بنهایت رسانید آنرا. (منتهی الارب ). اَشَذَّ الشی َٔ؛ نحّاه و اقصاه . (اقرب الموارد). || تنها و نادر کردن کسی را....
-
اصحاب اجماع
لغتنامه دهخدا
اصحاب اجماع . [ اَ ب ِ اِ ] (اِخ ) در اصطلاح رجالی و در تداول علمای دینی ، چند تن از اصحاب ائمه ٔ اطهار (ع ) اند و همه ٔ علما معتقدند بر اینکه هر روایتی که از ایشان بطریق صحیح نقل شده و روات از اول سند تا یکی از ایشان موثوق و معتمد باشند، آن روایت را...
-
ذ
لغتنامه دهخدا
ذ. (حرف ) حرف نهم است از حروف الفبای عرب و یازدهم از الفبای فارسی و بیست و پنجم از حروف ابجد و در حساب جمّل آن را به هفتصد دارند. و نام آن ذال است و گاه برای استواری ضبط ذال معجمة گویند و آن از حروف روادف و شمسیّة و ارضیة یا ترابیة و مصمته و نیز از ح...