کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شخص پست پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
اعتراض شخص ثالث
لغتنامه دهخدا
اعتراض شخص ثالث . [ اِ ت ِ ض ِ ش َ ص ِ ل ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) اصطلاح حقوقی است و آن عبارت است از اعتراضی که شخصی غیر از دو طرف دعوا بحکم صادرشده میکند بمنظور ممانعت از اخلالی که حکم مزبور بحقوق او وارد می سازد، در ضمن دادخواست بدادگاه صادرکنن...
-
جستوجو در متن
-
عنفس
لغتنامه دهخدا
عنفس . [ ع ِ ف ِ ] (ع ص )ناکس کوتاه بالا. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). شخص لئیم و پست و کوتاه قد. (از اقرب الموارد).
-
عنفط
لغتنامه دهخدا
عنفط. [ ع ُ ف ُ ] (ع ص ) مردناکس دشوارخوی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بدخوی . (ناظم الاطباء). شخص لئیم و پست و بداخلاق . (از اقرب الموارد). || (اِ) سیاه گوش . (منتهی الارب ) (آنندراج ). نام حیوانی که آن را سیاه گوش گویند. (ناظم الاطباء). عناق الارض ...
-
مهموسة
لغتنامه دهخدا
مهموسة. [ م َ س َ ] (ع ص ) تأنیث مهموس . || حروف تهجی که به صورت نرم و پست ادا شود. (غیاث ).- حروف مهموسة ؛ ده حرف است و مجموع آن ده حرف در سه کلمه ٔ «حثه شخص فسکت » جمع است . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). (ت ، ث ، ح ، خ ، س ، ش ، ص ، ف ، ک ،...
-
بزقدم
لغتنامه دهخدا
بزقدم . [ب ُ ق َ دَ ] (ص مرکب ) جبان . ترسو. بزدل . (ناظم الاطباء). || حقیر و ناتوان و بطی ءالحرکة. (از مصطلحات از غیاث اللغات ) (آنندراج ). شخص پست و حقیر وفرومایه . ناتوان . عاجز. (ناظم الاطباء) : منم باز و این زاغ طبعان چو عصفورمنم شیر و این بزقدم...
-
عزه
لغتنامه دهخدا
عزه . [ ع ِزْه ْ / ع َ زِه ْ ] (ع ص ) مرد که طرب و جماع رادوست ندارد و بازگردنده از آن . یا ناکس . یا آن که نپوشد کینه ٔ صاحب خود را. (منتهی الارب ): رجل عزه ؛ مرد روی گردان از لهو و از زنان که از آنها بطرب نیاید و از آنها دوری جوید. و گویند شخص لئیم...
-
چسونه
لغتنامه دهخدا
چسونه . [ چ ُ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ) در تداول عامه ، آنکه بسیار فسوه کند. چسو. آنکه بسیار تُس دهد. آن کس که بسیار چسد. رجوع به چس و چسو شود. || (اِ مرکب ) جانورکی چون خنفساء و درازتر از آن که در خانه های مرطوب در زیر فرشها پیدا شود، و چون دست بدو زنند...
-
چام
لغتنامه دهخدا
چام . (اِ) بمعنی چم و خم باشد. (برهان ) (آنندراج ) (جهانگیری ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام ). || قر و غربیله . رفتاری از روی ناز. مؤلف آنندراج نویسد: «... و از این روی رفتار بناز و وقار را چمیدن و چامیدن نیز گویند» و مؤلف فرهنگ نظام نویسد: «... خرام...
-
محقر
لغتنامه دهخدا
محقر. [ م ُ ح َق ْ ق َ ] (ع ص ) مختصر. کم مایه . اندک . ناچیز : در آب وآتش چون بنگریست حشمت توبه چشمش آمد پست و محقر آتش و آب . مسعودسعد.خاقانیا به کعبه رسیدی روان بپاش گر چه نه جنس پیشکش است این محقرش . خاقانی .آن روز رفت آب غلامان که یوسفی تصحیف عی...
-
دون
لغتنامه دهخدا
دون . (ع ص ) پست . فرود. مقابل عالی . مردم پست و فرومایه . ج ، دونان . (ناظم الاطباء). هر شخص یا چیز اخس و ادنی از حیث ارزش و منزلت . شخص فرومایه و پست . ج ، دونان . (از یادداشت مؤلف ) : چرخ فلک هرگز پیدانکردچون تو یکی سفله و دون و ژکور. رودکی .سیه ...
-
بی نام
لغتنامه دهخدا
بی نام . (ص مرکب ) (از: بی + نام ) گمنام . مجهول الاسم . (آنندراج ). بی اسم و رسم .بی نشان . شخص نکره ٔ غیرمعروف . (ناظم الاطباء). مجهول .خامل . نامعروف . مقابل نامور. بی اشتهار : چو بی نام و بیکام و بی تن شدندگریزان بکوه هماون شدند. فردوسی .به یک ما...
-
زجل
لغتنامه دهخدا
زجل . [ زَ ج ِ ] (ع ص ) مرد بلندآواز. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). آنکه از شادی بانگ بلند بر آورد. (از متن اللغة). و رجوع به قاموس و تاج العروس شود. || بازی کننده . لاعب . (از متن اللغة). رجوع به قاموس و تاج العروس شود. || بارانی که با بانگ رعد فرو...
-
چمبرلن
لغتنامه دهخدا
چمبرلن . [ چ َ ب ِ ل َ ] (اِخ ) سر نویل سیاستمدار معروف انگلیسی ، فرزند «ژزف چمبرلن » که در تاریخ 1869 م . متولد شده و به سال 1940 زندگی را بدرود گفته است . وی در دوران زندگی سیاسی خود مقامها و منصب های مختلف داشته ، بدین ترتیب که نخست در 1915 شهردار...
-
ناجنس
لغتنامه دهخدا
ناجنس .[ ج ِ ] (ص مرکب ) بدسرشت . بدنژاد. بی تربیت . بی ادب . (ناظم الاطباء). شخص بدذات . بدکردار. (فرهنگ نظام ). غیر مهذب . بی ادب . (آنندراج ). پست . سفله . ناباب . نااهل .ناجور. نامناسب . ناهم جنس . مقابل همجنس : از صحبت ناجنس و خسان دست نداری تا ...