عنفط. [ ع ُ ف ُ ] (ع ص ) مردناکس دشوارخوی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بدخوی . (ناظم الاطباء). شخص لئیم و پست و بداخلاق . (از اقرب الموارد). || (اِ) سیاه گوش . (منتهی الارب ) (آنندراج ). نام حیوانی که آن را سیاه گوش گویند. (ناظم الاطباء). عناق الارض . (اقرب الموارد). رجوع به عناق شود. || مابین هر دو بروت تا بینی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رجوع به عُنفطة شود. ج ، عَنافط. (منتهی الارب ).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.